بستن

یکی مرد و یکی

یکی مرد و یکی مردار شد / یکی هم به غضب خدا گرفتار شد!

اگر این ضرب المثل قدیمی را با مختصر پس و پیش کردن و بر هم زدن تقدم و تأخر حوادث آن، به این صورت نقل کنیم که: دومی مرد و سومی مردار شد، اولی هم به غضب امام گرفتار شد، تصویر دقیق سرنوشت کسانی را رسم کرده­ ایم که با خمینی همکاری کرده­ اند.

تعداد کسان و گروه­ هایی که در آغاز انقلاب با هیجان و جنجال چنگ به دامن حاج روح الله زدند و در خفا یا آشکارا با او پیمان دوستی بستند و بعد تک تک یا گروه گروه در چنبرۀ آتش قهرش سوختند از شماره و حساب خارج است.

محبّت حاجی به اوّلین کابینۀ موقتش، حقیقتاً موقتی بود. از نخست وزیر گرفته تا یک یک اعضاء دولت، هنوز ماه عسل را نگذرانده سه طلاقه شدند. با همۀ آشنایی با فقه گویی یادشان رفته بود که صیغه شدن مهریه و عاقبت ندارد. امروز همه­ شان یا زبان بریده در گوشه­ ای ساکت مانده ­اند یا پر و بال شکسته در نقطه­ ای پنهان شده­ اند.

پسران معنوی امام سرنوشتی بد فرجام­تر از دولت موقت داشتند. صیغۀ پدر فرزندی که خوانده شد احتمالاً غرّه شدند و تصور کردند که این پیوند ناگسستنی ­تر از عقد ازدواج است. وقتی در دوران خوش و کوتاه پدر و فرزندی به وزارت و صدارت هم رسیدند به طول این رابطه امید بیشتر بستند. اما هنوز طعم مقام را از دست پر مهر پدر نچشیده مزۀ چوب خشم پدرانه را چشیدند. امروز سر یکی به باد رفته است و سبلت دومی دود داده شده است.

عاقبت گروه ­های همدست خمینی از این هر دو عبرت انگیزتر بود. این­ها، اعم از آن دسته­ هایی که در ابتدا اسلامشان را با اسلام امام یک کاسه کردند و یا آن عده ی که با حفظ لامذهبی در زیر سایۀ امام اسلام آوردند، یکی بعد از دیگری عهد موّدت را شکسته دیدند. خمینی به گردانندگان گروه اول فهماند که آنچه در کاسۀ او ریخته­ اند از آن اوست و او خداوار شریک نمی­پذیرد و به رؤسای گروه دوم نشان داد که کفّار حق ندارند هم از توبره بخورند و هم از آخور. امروز این­ها هم هر کدام به نحوی تاوان همدستی با امام را پرداخته­ اند: یا متواریند یا زندانی یا در قبرستان.

سوای این­ها بسیاری دیگر هم در این میان به خدمت آمده ­اند و رفته ­اند. بعضی فقط در ابتدای کار همکاری کردند؛ جمعی مسافتی را با او همراه شدند؛ و عده ­ای مدت­ها با او همدلی کردند. ولی سید خمینی هر کدام را به وقت به سزای همکاری­ ها و همراهی­ ها و همدلی­ هایش رساند. همه جریمه را پرداختند: چه آنها که به امید حشمت و جاهی به این در خراب رو آورده بودند و چه دیگرانی که از بد حادثه در این درگاه ویران پناه گرفته بودند. یک نکته را به طور مسلم در بارۀ صاحب این در و درگاه این خدمه درنیافته بودند و آن اینکه مخدومشان بی­ عنایت است.

هم ­پیمانان خمینی نه فقط در بارۀ مصالح ملکشان کور بودند در مورد مصالح شخصی­شان نیز کور خوانده بودند، وگر نه باید می­ دانستند که این موجود فقط عهد می­ بندد که به موقعش بشکند و زمان شکستن عهد وقتی ست که دیگر به خدمات چاکران نیازی نیست. در مسلک خمینی خدمت که انجام شد خدمتگزار مرخص است و از آنجا که هیچ خدمتی نیست که انجامی نداشته باشد و هیچ نوکری نیست که جایش را به نوکری دیگر نتوان داد، این شتری است که دم خانۀ تمام آنها که با او همدست شده­ اند خوابیده است.

این مسئله را پاکسازان اولیه خمینی که بعد خود پاکسازی شدند و مدیران و رؤسای آغازین جمهوری آخوندی که با اتکای به حاجی تکیه بر میزی زدند بهتر می­ توانند بازگو کنند. کسانی که هنوز مغضوب واقع نشده­ اند هم ناچار روزگار را در دلهرۀ دریافت برگ خاتمۀ خدمت می­گذرانند و امیدشان را فقط به این بسته­ اند که قبل از آنکه نوبتشان سر برسد عمر خمینی به سر آید.

 

قیام ایران 18 / 1 / 1363