بستن

آثار منتشر نشده

تاریخچۀ مختصر ضبط و ثبت آثار

 

داستان های کوتاه:

 

در اواسط دهۀ 1990 که من سفری به امریکا کردم و گذری از شهر لس آنجلس، زنده یاد ایرج گرگین که سوابق آشنایی دیرینه با من داشت، خواست تا به رادیو امید – که وی شالوده ریز و گرداننده اش بود –  بروم و یکی از داستان های کوتاهم را برای شنوندگانش بخوانم. البته رفتم –  و نتیجه این که پس از آن یک داستان، 12 داستان دیگرم نیز در آن استودیو همان روز بر نوار ضبط شد و یاد گفتگوهای دوستانه و شوق گرگین به این کار در خاطرم.

پس از چندی این سیزده داستان به صورت سی دی در آمد و از آن یکبار در شهر کلن آلمان و بار دیگر در دانشگاه استفورد امریکا نسخه برداری شد و اکنون جزئی ست از کل داستان های کوتاه من که در دسترس همزبانان قرار دارد.اما سرعت پخش صدا به دلائلی که بر من روشن نیست – شاید در جریان یکی از این نسخه برداری ها – بالا رفته و صدا را دگرگون کرده است.

یکی از یاران راه حلی جست که تا حدی رفع این مشکل را می کرد ولی متأسفانه پس از آنکه پنج داستان از مجموعۀ کوچۀ بن بست با صدایی، به گوش خودم ناآشنا، در کانال یوتیوب جا گرفته بود. برای اینکه نظم و ترتیب کار –  بیش از دست بردن های هموارۀ “از ما بهتران” در آمار و ارقام –  برهم نخورد، به جای جایگزین کردن نسخ معیوب تصمیم گرفته شد که نسخه های درمان شده در آخر کار به مجموعه افزوده شود.

نکتۀ دیگر اینکه تاریخ انتشار کوچۀ بن بست در نقل اولیه به اشتباه 1348 ثبت شده بود. تاریخ درست –  یعنی 1345 خورشیدی – بر نسخ تصحیح شده آمد.

 

در حضر و در سفر:

 

این دو رمان – هر دو با فاصله هایی کوتاه از تاریخ نوشته شدنشان – با امکانات و وسائل آن دوره، بر ده ها کاست متداول روز ضبط شد و نیاز به راس و ریس شدن داشت. ولی  کار به این مرحله هرگز نرسید، چون ابتدا کل کاست ها در چنگ ناشری که صابونش به انواع طرق و شوارع به تن نویسنده خورده است گروگان بود و پس از رهایی از اسارت، یکی ازصاحب نامان تئاتر آنها را به امانت گرفت – اما دریغ که به وقت برگرداندن، تمام چند دوجین کاست این دوپاره را از طریق پست و پستخانه ینگه دنیا گم کرد!

ارادتمند شما اصرار و ابرام نزدیکان را برای ضبطی جدید به کلی ناشنیده گرفت چون دوباره خوانی حدود هزار صفحه از نیرو و نفسش خارج بود.

 

افسانه های ایرانی عصر ما:

 

برای اجتناب از طول کلام “شرح پریشانی” افسانه ها را با ماجرای زیر آغاز می کنم:

یکی از افسانه های خیلی کوتاه این مجموعه را که من در مجمعی خوانده بودم، صاحب سایتی در تارنمایش گذاشته است. در شناسنامۀ فایل صوتی نام نویسنده (و تلویحاً خوانندۀ) داستان نام آقای صاحب سایت ذکر شده است! من این شخص را نه دیده ام و نه می شناسم و این حکایت بدان آوردم که اگر روزی حضرتش مدعی شد مهشید امیرشاهی نام مستعار اوست، باور نکنید!

و سپس با نقل “قصۀ بی سر و سامانی” به پایانش می برم:

چندی بعد افسانه ها از بای بسم الله تا تای تمت در بنده منزل و در حضور آشنایی ضبط شد که کارش صدا برداری نبود ولی از آنجا که همه کاره هیچ کاره به حساب می آمد، صدا بردار هم شد – حتی دیرترک در ضبط آثار دیگر هم پا منبری کرد. برای ویراستاری افسانه ها همه کاره-هیچ کاره نیاز به نرم افزاری داشت که خریداری و تقدیم شد. اما روزی که حاصل کار از او مطالبه شد ادعا کرد کامپیوترش سوخته است و فایل های صوتی دود شده و به هوا رفته است!

نتیجۀ اخلاقی: نوای افسانه های ایرانی هم چون آوای در حضر و در سفر در گلو ماند!

 

چهار پارۀ مادران و دختران و تتمۀ داستان های کوتاه:

 

ضبط عروسی عباس خان، دده قدم خیر، ماه عسل شهربانو، حدیث نفس مهر اولیا و آنچه از چهار مجموعۀ داستان کوتاه که بر نوار و سی دی نیامده بود، عملی نشد تا سال ها دیرتر. دو نفری که با شور و شعف داوطلب این کار بودند و می گفتند مشتاقند در جریان این کار “تاریخی” حضور و نقش داشته باشند در اواخر سال 2012 میلادی در بنده منزل پلاس شدند. ارادتمند ناگزیر روخوانی این آثار را با سرعتی سرسام آور و به قیمت روزی چندین ساعت کار بی امان و طاقت فرسا به انجام رساند – (آغاز کار: اواخر ژانویه پایان کار: حوالی نیمۀ فوریه) – البته به بهای تحلیل رفتن نیرو و از  نفس افتادن قاری که سوای این کار و مهمانداری با خرده کارهای پر درد سر و وقت گیری که در آن زمان از در و دیوار بر سرش می بارید هم درگیر بود!

از این فایل ها از ابتدا دو نسخه تهیه شد: یکی را صدا بردار برد و دیگری را پا منبری. سرنوشت اموالی که  نزد پا منبری بود در بالا به عرضتان رسید و اما صدا بردار – که با اظهار تمایل خودش مقرر شده بود فایل ها را به صورت کتاب صوتی تدوین و تنظیم کند، ابتدا سر از دوبی در آورد، سپس زمانی دراز روشن نبود کجاست و بعد هم که گاه اینجا و گاه آنجا آفتابی شد به رغم  یادآوری مکرر دوستانِ آشنا  با ماجرا، کتاب صوتی  که سهل است، نسخۀ خام و نروفتۀ فایل ها را هم به صاحبش پس نداد!

نزدیک به ده سال از این ماجرا گذشت و ارادتمند فاتحۀ این فایل ها را هم مثل کاست های در حضر و در سفر و نوارهای افسانه های ایرانی عصر ما خوانده بود تا به همت و پشتکار یکی از رفقا، ته ماندۀ آنها در میان آشفته بازاری از بزن و بکوب و بگو و مگو و بحث و جدل های صدا بردار با موافقان یا معاندان، واصل شد و سرند قهارانه و دور ریختن حشو و زوائد به راه افتاد.

ویراستن و پیراستن و آراستن فایل های صوتی با همراهی و همکاری و همدلی دوستانی که این زحمت را عهده دار شدند ادامه یافت و خرده خرده تمام آنها در کانال یوتیوب جا گرفت.

 

تنها نکتۀ دیگر قابل ذکر در بارۀ فایل های صوتی آثار من اینکه گاه و بی گاه از اینجا و آنجا به گوشم رسیده است بعضی از داستان های مرا – حتی یک کتاب ترجمۀ مرا – دیگران خوانده اند و با اینکه بد خوانده اند ضبط و پخش هم کرده اند. در هر حال لازم است بدانید که هیچکدام این نوارهای صوتی با اطلاع و اجازۀ من تهیه نشده است.

 

اما متن آثار منتشر شده، که برگ سبز دیگری ست پیشکش به همزبانانم، در سایت موجود است و از هم اکنون در دست و دسترس شماست. یادداشت های منتشر نشدۀ من نیز به تدریج تقدیم خواهد شد: یکی از فصل های این بخش خاص معرفی “چاپزن”هاست! وصف ماجرای انتشار آثار امیدوارم این پیام را به این جمع بخوبر برساند که: “جیب نویسندۀ صاحب قلم را می شود زد اما گوش خوانندگان این قلم را نمی توان برید”!

مهشید امیرشاهی