بستن

پیام به مردم آلمان یا خطاب به ملت ایران؟

 

پیام به آلمانی ها Appel aux Allemands

گفتارهای رادیویی توماس مان Thomas Mann

انتشارات بلان/مارتن فلینكر Balland/Martin Flinker

تاریخ چاپ 1985

تعداد صفحات 320

 

«سوء نیت بی حسابش ، خونخوارگی سیراب نشدنی اش، كینه توزی پایان ناپذیرش، عربده جویی مداومش، تعصبات احمقانه اش، زاهد نمایی عوام فریبانه اش از این موجود،كه بویی از انسانیت نبرده است، پست ترین مخلوقی را ساخته كه تاریخ بشر به خود دیده است.»

این گفته ها، كه در جزء و كل تصویری دقیق از بنیانگزار جمهوری اسلامی به دست می دهد، حرف هایی نیست كه من به نیت شناساندن خمینی زده باشم، بلكه سخنان توماس مان، نویسندۀ نامدار آلمانی،است خطاب به ملت آلمان و در وصف هیتلر.

توماس مان، برندۀ جایزۀ نوبل و نویسندۀ آثاری چون «بودن بروك»، «كوه جادو» ، «مرگ در ونیز»، پس از به قدرت رسیدن هیتلر به امریكا مهاجرت كرد و كتاب هایش طعمۀ كتابسوزی های نازی ها شد و حتی دانشگاه بن دكترای افتخاری او را با این تهمت كه به فرهنگ آلمان لطمه زده است از او پس گرفت. در جواب، مان به رئیس فرمایشی دانشگاه نوشت: «من و زیان رساندن به فرهنگ آلمان؟ عجب افترایی! فرهنگ آلمان آن جاست كه من باشم.»

این صاحب قلم توانا از سال 1940 تا 1945 هر ماه گفتاری رادیویی از بخش آلمانی بی.بی.سی. پخش می كرد تا هموطنانش را با حكومتی كه به آن تن داده بودند و دیوانه ای كه بر آنان حاكم شده بود، آشنا كند و آنها را بر آن دارد كه با ناسیونال سوسیالیسم هیتلری به مقابله برخیزند.

تمام گفتارهای رادیویی توماس مان در مجموعه ای به نام «پیام به آلمانی ها» گرد آمده است و اخیراً به زبان فرانسه از طرف انتشارات «بلان» در دسترس فرانسه زبانان قرار گرفته است. توجه من به این كتاب – سوای ارادتی كه اصولاً به این نویسندۀ چیره دست و شرافتمند دارم – به دلیل تشابه غیر قابل انكاری است كه آدمی میان فاشیسم نژادی هیتلر و فاشیسم مذهبی خمینی از ورای این گفتارها می بیند و تقارب بی چون و چرایی كه میان احساس های توماس مان و ایرانیانی چون من نسبت به رژیم غاصبی كه بر زادگاهمان مسلط شده است وجود دارد.

از لا به لای این مجموعه گفتار توماس مان انسان گرا را می بینیم كه نه فقط دل ناگران رنجور شدن ارزش های جهان شمول دنیای غرب در مقابل طاعون هیتلری است بلكه در پی آن است كه ریشه های این بیماری را بجوید تا مگر راه نجاتی برای آلمان در اروپای آینده بیابد. توماس مان می ترسدكه تصویر مردم آلمان منطبق بر تصویر دولت فاشیستی در اذهان عمومی جهان نقش بندد، می ترسد كه هموطنانش زیاده آلودۀ رژیم نازی شوند.

در پیام رادیویی اوت 1941 خود می گوید: «چه قضاوتی در بارۀ آلمان خواهد شد و چه امیدی به آینده اش می توان داشت اگر برای جهانیان چنین گمانی پیش آید كه مردم آلمان با میل و آگاهانه اعمال رژیم حاكم را می پذیرند؟»

این دلواپسی و هراس شبانه روز با من نیز هست. اگر مردم دنیا تصور كنند كه ایرانیان تعصب و خرافات مذهبی را از صمیم دل پذیرفته اند و به رضا بر نظام كور دل ملایی گردن نهاده اند، ایران به تحقیق در آتیه هم جایی در میان ملل مترقی و متمدن نخواهد داشت.

در قسمت دیگری از همین پیام و در همان تاریخ، و باز به نیت جدا كردن حساب دولت حاكم از ملت آلمان، توماس مان می گوید: «دشمن [هیتلر] بزودی از نفس خواهد افتاد. نباید له له زدن های فعلی او را به حساب تنفسی عمیق گذاشت … [اما] من با عشقی كه به وطنم دارم محقم كه از آلمان «دورر» و «باخ» و «گوته» و «بتهوون» متوقع باشم كه برای ماندگاری در تاریخ نفس داشته باشد.»

اگر در گفتۀ بالا به جای هیتلر خمینی بیاید و در عوض نام های مشاهیری چون دورر و باخ و گوته و بتهوون، اسامی بزرگانی مانند رازی و بوعلی سینا و خیام و حافظ، توماس مان از زبان من سخن گفته است و با مردم ایران.

بیشترین هراس توماس مان از جنگ ویران كننده ای است كه هیتلر بر پا كرده و به مردم آلمان قبولانده است كه برندۀ نهایی او خواهد بود. هر وجب خاكی را كه اشغال می كند با بوق و كرنا به گوش آلمانیان می رساند و آن را به نشانۀ فتح غایی و تسلط نهایی «نژاد برتر» بر اروپا عرضه می كند. توماس مان نگران این است كه هموطنانش از بادۀ غرور مست شوند و هشیاری دریافت واقعیت را از كف بگذارند.

در سخنرانی اكتبر 1940 اش می پرسد: «… آیا آلمانیان بالأخره به این نتیجه خواهند رسیدكه هر پیروزی جدید در حقیقت گامی است به درون لجنزاری بی ژرفا؟ آیا متوجه خواهند شد كه حتی اگر سربازان آنان سه كشور دیگر را هم به اشغال خود در آورند، زیر دریایی هاشان سه كشتی جدید را هم كه حامل فرزندان مهاجرین است غرق كنند، عمال رژیم باز عدۀ بیشتری را به بینوایی و سرگردانی و خود كشی بكشانند و نفرت همۀ جهانیان را بیش از پیش به خود بخرند هرگز به هدف آرمانی خویش نخواهند رسید؟ آیا می دانند كه راه های هموارتری برای رسیدن به هدفی كه همۀ ما باهمۀ نیرو مشتاقش هستیم، یعنی دست یافتن به صلحی پایدار در تمام دنیا، وجود دارد؟»

گرچه جمهوری اسلامی ، بر خلاف الگوی فاشیستی اش، هرگز و در هیچ جبهه ای، حتی در آغاز، پیروزی نداشته است، ولی این سؤال را من هم مداوماً از خود می كنم كه آیا ملت ایران به عمق منجلاب حكومت آخوندی، با هارت و پورت های صدور انقلاب و ذلیل كردن امپریالیسم و تبدیل تهران به كعبۀ مسلمانان، آگاه است؟ آیا در صدد آن هست كه داغ باطله ای را كه نظام فعلی در انظار دنیایی بر ایران زده است از پیكرۀ وطن بزداید؟

نباید از خاطر برد كه هیتلر مدت ها اكثریتی از ملت آلمان را مسحور كرده بود و بیشتر مردم به وعده و وعیدهای دروغ آلود او دل بسته بودند. توماس مان از اینكه می دید هم میهنانش خام این مجنون شده اند در رنج بود و از ادامۀ جنگ و اطاعت كوركورانۀ مردم از این جنگ افروز دیوانه برآشفته.

در آوریل 1941 می گوید: «ملت آلمان تا زمانی كه باور دارد اگر در «جنگ هیتلر» پیروز نشود نابود خواهد شد همراه او و وفادار به او گام برخواهد داشت اما به محض آنكه دریابد كه این گفته دروغی ننگین است؛ به محض آنكه درك كند هیتلر و دار و دسته اش تنها سد راه برقراری صلحی شرافتمندانه و نظام اجتماعی انسانی اند … او و گروهش را به دركی روانه می كند كه سزاوارش هستند.»

رنج توماس مان از جذب آلمانی های جاهل به فاشیسم رنج من است از رو آوردن ایرانی های نادان به تعصبات مذهبی؛ و باور توماس مان برای روانه كردن پایه گزاران آن نظام به درك و به دست ملت، باور من.

دستگاه تبلیغات رژیم نازی مداوماً وعدۀ پایان كار را همراه با پیروزی های درخشان می داد اما توماس مان در نوامبر 1940 هم می دانست كه آتش جنگی كه هیتلر افروخته است یكشبه خاموش نمی شود و نمی خواست كه آلمانیان مسؤل آن شناخته شوند.

در این زمان از بی.بی.سی. چنین پیام می دهد: «این جنگ به درازا خواهد كشید – جز این مپندارید. اما هر چه طولانی تر شود نتیجۀ آن آشكارتر خواهد شد. حادثه جویانی كه همچنان در ویرانی جهان می كوشند در عمق وجود خود می دانند كه از هم امروز بازنده اند … هیچ كس در دنیا چنین تصوری ندارد كه ملت آلمان از تاریخی كه خونخوارگان برایش می سازند و از حكومت پر از دروغ و تزویر و بی برگ و نوایی كه بر پایۀ خون و اشك استوار كرده اند، احساس سربلندی دارد.»

در جای دیگر همین گفتار آنان را به پایان دادن هر چه زودتر جنگ تشویق می كند: «نهایت جنگ روشن است. پایان آن آغاز آزادی و برابری و تعادلی در جهان خواهد بود … اگر مردم آلمان بیست سال پیش پختگی درك این واقیعت را نداشتند تجربیات دوازده سالۀ اخیر آنها را پخته كرده است. اما احتمالاً امروز، یعنی پیش از بروزات نتایج مصیبت بار جنگی دراز مدت، این پختگی در اوج است. اگر امروز این جنگ به آخر برسد … همۀ مردمان اقبالی بیشتر برای داشتن آینده ای روشن تر خواهند داشت تا آنكه بگذارند این جنگ تداوم پیدا كند.»

و این پیام را با این سخنان به پایان می برد: «من می دانم كه وقتی فریاد بر می دارم صلح! آزادی! صلح و آزادی! صمیمانه ترین آرزوهای مردم آلمان را بیان می كنم.»

خود توماس مان حتی یك لحظه در بازنده بودن هیتلر تردید نمی كند. در سخنرانی اكتبر 1941 خود در جایی می گوید: «من به شما اطمینان می دهم كه جلو پیروزی هیتلر گرفته خواهد شد، ناقوس مرگ او زده شده است … گرچه خودش بی خبر است ولی احتمالاً در مغز بیمار او نیز طنین این صدا پیچیده است.»

در آغاز 1943 جنگ هنوز ادامه دارد و فرمانبرداری كور كورانۀ آلمانی ها از رژیم نازی هیتلری مشهود است. توماس من در ژانویۀ آن سال می گوید: «آلمان به منتهای پستی گراییده است و نظر جهان این است كه ملت آلمان هم به نهایت خوار شده است – چون اجازه می دهد كه جنایات رژیم به نام او انجام شود. نازی ها به قدر ارزنی به فكر آلمان نیستند، برای آنها تنها مسئلۀ مهم حفظ خودشان است. آیا شما تا لحظۀ آخر سپر بلای آنان خواهید ماند؟»

می توان امروز تعریفی از این دقیق تر در بارۀ نظر جوامع متمدن نسبت به ملك و ملت ما كرد، یا توصیفی از این رساتر از حكومت ملایی، یا سؤالی از این به جاتر از ایرانیان بلا گردان نظام كنونی؟

سال 43 رو به پایان می رود ولی هیتلر همچنان برجاست. در گفتار سپتامبر 1943 توماس مان می پرسد: «آیا درد آلمان بی درمان است؟» و جواب می دهد: «خیر، هنوز می توان نجاتش داد. امروز، فردا، با قیامی دمكراتیك با قطع دست های آلوده و جنایتكار رژیمی كه از نظر دنیا منفور است می توان نجاتش داد … خود مردم آلمان پیش از آنكه دیر شود باید ننگ این رژیم را از دامن خود بشویند.»

درد و درمان ایران امروز گویی درد و درمان آلمان دیروز است.

توماس مان این نغمه را از آغاز سرداده است. در مارس 1941 فریاد بر می دارد: «با وجود هیتلر نمی توان در صفا زیست. زیرا این مخلوق با صلح سر جنگ دارد و كلمۀ صلح در دهان او دروغی است شرم آور و پلید.»

یك ماه پس از این گفتار، یعنی در آوریل 41 باز در بارۀ هیتلر پیش گویی می كند: «… روز سقوط او روزی كه طنین پارس این سگ هار در جهان خفه شود و مشت جنون آمیزش دیگر بر كرۀ ارض نكوبد، روز رهایی است، روزی است كه میلیون ها انسان نفسی به راحتی خواهند كشید و با شوق به آغوش یكدیگر خواهند افتاد و اشك شادی از دیدگان خواهند بارید و پایان این فتنه واختناق جهنمی را جشن خواهند گرفت.»

كدام ایرانی اصیلی بهتر از این می تواند سرانجام خمینی و پایان فتنه و اختناق نظام مذهبی اش را برای جهانیان بیان كند؟

در آلمان هیتلری هم جوانان نوبالغ را به قلتگاه جنگ می فرستند و خانواده ها را عزادار می كنند. توماس مان در سخنان نوامبر 41 به این مسئله اشاره دارد: «بدون آنكه غمی به دل راه دهند صدها و هزارها و میلیون ها جوان، حتی نوجوان هجده و شانزده سالۀ شما را قربانی خدای جنگ می كنند … هیچ خانواده ای در آلمان یافت نمی شود كه عزای همسری، پسری، برادری را نداشته باشد.»

اگر هیتلر به 16 سالگان اكتفا كرد، خمینی به 9 سالگان هم ابقا نكرد. مگر در روانه كردن این پسرك ها به جبهه و بر روی مین غمی به دل راه داد؟

رژیم نازی نیز سیری قهقرایی در تاریخ آلمان است. توماس مان در ژانویۀ 42 این موضوع را مطرح می كند: «ما را واپس می برند، چندین هزار سال به عقب باز می گردانند. ثمرۀ انقلاب ناسیونال سوسیالیست این است – نه ارمغانی جز این داشته است و نه هرگز جز این ارمغانی خواهد داشت.»

فقط كلملات ناسیونال سوسیالیست را بردارید و جایش كلمۀ اسلامی را بنشانید.

فاشیست ها هم مدعی هستند كه باید انقلابشان به دنیا صادر شود. توماس مان در نخستین گفتار سال 42 این ادعا را باطل می شمرد: «باور كرده اید این انقلابی كه بر وحشیگری استوار است تمام جهان را در بر خواهد گرفت … ولی چنین امری محال است.»

حتی با اسرای جنگی هم در دوران هیتلر همان معامله ای می شود كه ما امروز شاهدیم. توماس مان «از بد رفتاری و كشتار» این اسرا در فوریۀ 1942 حرف می زند و آنچه درست یك سال بعد، یعنی در فوریۀ 43، در بارۀ رژیم هیتلری می گوید گویی برازندۀ هیكل رژیم خمینی بریده شده است.

می گوید: «روزی مورخان بر سر اینكه كدام یك از اعمال یا گفته های رژیم نازی نفرت انگیزترین رفتار یا گفتارش بوده است با هم اختلاف نظر خواهند داشت. تعیین اینكه در كدام لحظه این رژیم بیشترین خشم بشریت را برانگیخته است نیز به همان میزان دشوار خواهد بود. نمی توان به تحقیق معین كرد كه دروغ هاشان موهن تر بوده است یا حقایقی را كه بیان كرده اند. در واقع «حقیقت» در دهان  بعضی تبدیل به»دروغ» و وسیله ای برای تزویر می شود. هیچ دروغی هولناك تر از آن نیست كه برای پیشبردش از بیان واقعیات استفاده شود.»

اولین گفتار رادیویی توماس مان در اكتبر 1940، یعنی یكسالی پس از شروع جنگ جهانی دوم پخش شده است. گفتار نخست او با لحنی مؤثر چنین آغاز می شود: «شنوندگان آلمانی! نویسنده ای آلمانی با شما سخن می گوید كه آثار و خودش را «سروران» شما از ملكش رانده اند. … كتاب های من روزی نزد شما باز خواهد آمد حتی اگر این سعادت نصیب خود من نشود. اما بدانید كه من تا زنده ام آلمانی خواهم ماند و از سرنوشتی كه ارادۀ خودكامگان جنایتكار بر آلمان و آلمانیان تحمیل كرده است در رنج و تعب خواهم بود.»

آخرین پیام رادیویی توماس مان در 10 ماه مه 1945، یعنی فردای پایان مخاصمات، ایراد شده است. در این گفتار هم درد او درج است و هم شادی اش و چنین شروع می شود: «چه تلخ است كه آدمی شاهد باشد دنیایی به مناسبت بدترین شكست ها و عمیق ترین سرشكستگی های سرزمین اش به شور و شعف در آمده است … صدای ناقوس های پیروزی در فضا طنین افكنده است … و همگان به مبارك باد صلح رفته اند … ولی آلمانی ها … در میان این جشن جهانی سرافكنده اند … لحظه لحظۀ بزرگی است – نه فقط برای پیروزمندان، بل برای آلمان نیز. در این لحظه اژدها و دیو بدخواهی به نام ناسیونال سوسیالیسم جان می كند و آلمان بالأخره از بند این ننگ رها می شود كه او را كشور هیتلر بنامند.»

 

روزی ایرانیانی هم كه برای منزه كردن ایران از نكبت نظام ملایی به مبارزه برخاسته اند شاهد شسته شدن دامن ایران از آلودگی رژیم اسلامی خواهند بود، این امری مسجل است، اما برای آنكه درد شكست یا خجلت سرشكستگی را متحمل نشوند باید هر چه زودتر دست این رژیم تجاوزگر غاصب را از سرزمینشان كوتاه كنند.

 

توماس مان نیاز به معرفی نداشت و «پیام به آلمانی ها» نقد بر نمی داشت – در واقع پرداختن به این اثر بهانه ای بود برای نویسنده ای ایرانی كه او نیز با ایرانیان سخن بگوید – نویسنده ای كه محتمل است خود سعادت دیدن روز پیروزی را نداشته باشد ولی در فرا رسیدنش كمترین تردیدی به دل راه نمی دهد.

٭ نقل از نشریۀ نهضت 8 فروردین 1364 / 28 مارس 1985.