بستن

نامه ای از سوئد

فقط آب رودخانۀ سن مردم را بی همّیت نمی کند – اشاره ام به صحبتی است که چندی پیش در باب ناهنجاری رفتار ایرانیان مقیم فرانسه در قبال جمهوری اسلامی با شما داشتم – چون دوستی این هفته از سوئد برایم نوشته است:

« جهت اطلاع ” دخت دخو” ١ بگویم که مسجد وابسته به سفارت جمهوری اسلامی در استکهلم به نام « مسجد امام علی»   از دو هفتۀ پیش به این طرف شب های جمعه بر دیوار مقابل محراب پردۀ سینمایی می کشد و بازی های تیم ملی فوتبال ایران را، در مسابقات مقدماتی جام جهانی، نمایش می دهد و برای جلب مشتری از طریق رادیوهای محلی دست به تبلیغات گسترده هم گذاشته است تا این خبر بهجت اثر را به گوش پناهندگان برساند! جمعه شب گذشته جماعت تماشاگر [یعنی پناهندگان ایرانی مقیم سوئد که به این دعوت « لبیک»  گفته بودند] قبل از شروع مسابقه بین ایران و عراق

برای برد تیم ملی، در مقابل شمایل خمینی و عکس خامنه ای، که به دیوارهای مسجد آویخته است، دست به دعا برداشتند!»

 

این هم یکی دیگر از بروزات آخر زمان! قدیم مؤمنان خرابات را تبدیل به مسجد می کردند، امروز از محراب سینما می سازند! باز بگویید که اسلام با زمان پیش نمی رود! این دو نقیض را در یک مکان گرد آورده اند، دوست عزیز، تا به قول مارکسیست ها « سنتز» کرده باشند – چه اشکالی دارد؟! و اما چرا از رفتار تبعیدیان متعجبید؟ کجای این کارشان با دیگر کارهاشان در تضاد است؟ برای این هموطنانی که ما می شناسیم وصول ولیمه اصل است و الباقی سهل! اینها که از ایران به منظور مبارزه به غربت نیامده اند – آمده اند که در فرنگستان زندگی کنند. به قصد دریافت بیمه های اجتماعی روانۀ سوئد شده اند دوست نازنین – چرا متوجه نیستید؟ اگر شما گذاشتید که این آوارگان نان دولت سوئد را بخورند و بادگلوی اسلامی شان را بزنند! از هر کدامشان که بپرسید به شما خواهند گفت که با گاه گداری استفاده از سرگرمی های سفارت ملایی که قرآن غلط نمی شود – بله؟! به علاوه در این مورد تماشای بازی تیم ایران علیه تیم عراق، آن هم در نمازخانه، نه فقط از نظر شرعی حلال و مجاز است از نظر عرفی هم عذر و بهانۀ وطنی دارد: هموطنان غربت زده می خواسته اند مخالفتشان را با صدام کافر نشان دهند، وگر نه مقصود دیگری نداشته اند! شما چرا بد تعبیر می کنید! از این ها گذشته بالأخره باید عمر را به صورتی گذراند – به نظر شما بهتر بود در خانه می نشستند و تلویزیون بلاد کفار را، آن هم به زبان سوئدی، می دیدند و می شنیدند؟! یعنی مغلوب تهاجم فرهنگی می شدند؟! نعوذ بالله!

 

دوست ادامه داده است:

« [لابد] این پناهندگان فوتبال دوست به این نتیجه رسیده اند که ورزش و سیاست از دو مقولۀ مختلف است. سنگسار را که نباید با فوتبال قاطی کرد!»

 

طعنه می زنید، می دانم، ولی حیف از شماست! صد البته که سنگسار و فوتبال دو بازی مختلف است و قوانین نا مشابه دارد و اصلاً قابل اختلاط نیست! سنگسار را حد اکثر و از بعضی جهات ممکن است با بیس بال قیاس کرد، آن هم به شرطی که چماق و توپ دست یک نفر باشد و برای زدن دنبال حریف دور میدان بدود! در حالی که در سنگسار حریف تا کمر در خاک است تا قهرمان اسلامی راحت تر و دقیق تر نشانه بگیرد. درست است که نتیجه از قبل روشن است ولی هیجانش برای دادگستران مذهبی ابداً از مسابقاتی که در ممالک زندقه برگزار می شود کمتر نیست – می فرمایید خیر از کاپیتان تیم سنگسار جمهوری اسلامی، که رییس قوۀ قضاییه است، بپرسید تا صحت این عرایض معلومتان شود. به هر حال قدر مسلم این است که امپریالیسم جهانخوار تا به حال مانع از این شده است که سنگسار وارد بازی های المپیک شود – ولی گویا رئیس جمهور صاحب اکثریت قصد دارد به یمن «گفتگوی تمدن ها»  و به میمنت و مبارکی رفع این اجحاف را هم از دنیای اسلام بکند.

حالا من اینجا ننشسته ام که درس ورزشی به شما بدهم فقط می خواهم عرض کنم که به قول معروف سُلُق شُلُغ است و یا به عبارت دیگر: گروهی این گروهی آن پسندند – در جمهوری اسلامی پاسداران اسلام تحت لوای رسول و قرآن سنگسارشان را می کنند، در خاک غربت پناهندگان ایرانی زیر سایۀ امام و نایب امام فوتبالشان را تماشا می کنند! این دو چه تعارضی با هم دارد؟!

 

از این جالب تر این دوست نوشته است:

« مسجد امام علی اخیراً کلاس های کامپیوتر هم دایر کرده است!»

 

بسیار خوب کرده است! نکند تا باز منافقین و معاندین بگویند که اسلام با تجدد سر دشمنی دارد؟! از این گذشته مسجد امام علی در سوئد مگر کمتر از بیت حسینعلی منتظری است در قم که شبکۀ اینترنت را با آبریزگاه چهار سوق اشتباه کرده است و بسم الله نگفته و با پای غلط واردش شده است و یک حجرۀ دو نبش برای خودش دست و پا کرده است و عکس سید را هم داده وسطش بگذارند – عینهو قوطی های گز کرموی اصفهان – که مباد تحت نام حاجی جنس تقلبی به مردم قالب کنند؟! بگذریم که این مردم هم باز بیماری قومیشان که فراموشی است عود کرده است و انگار به یاد ندارند که این شخص را تا پریروز اگر گربه نره نمی خواندند کسی به جایش نمی آورد، هجوم آورده اند تا ببینند تازه چه دسته گلی به آب داده است. حتی سالروز گرفتن و بزرگداشت بر پا کردن برای ممد رینگو، پسر هفت تیر کش حاج آقا هم، که اول انقلاب تنها فکر و ذکرش بردن و خوردن اجناس سبک وزن و سنگین قیمت طاغوتیان در بدر بود، باب روز شده است و حیدری نعمتی بازی را رونق دوباره بخشیده است.

از مطلب پرت نیفتیم – صحبت از کلاس کامپیوتر بود. آن که چیزی نیست، به زودی یک فصل برنامه ریزی رایانه ای هم به نهج البلاغه اضافه می کنند و تا چند وقت دیگر دستور العمل کار برد نرم افزارهای مختلف را هم به توضیح المسائل ضمیمه خواهند کرد. این کارها شدنی و آسان است و همه به کوری چشم کسانی که می گویند اسلام با پیشرفت میانه ندارد. فقط می ماند حل مشکل اصلی – و آن اینکه معلوم شود بین دو سیستم Mac و PC کدامیک برای شیعۀ اثنی عشری مناسب است. شما به جای خرده گیری دقت داشته باشید که مباد به این اصل بی اعتنایی شود – چون البته درست است که هر دو سیستم از شیطان بزرگ صادر شده است ولی بالاخره فتوا را برای رتق و فتق همین مطالب درست کرده اند؛ اسلام عزیز باید در همۀ امور سهمی داشته باشد – دانشمندان اگر عرق می ریزند و اختراع می کنند فقها هم زحمت  بکشند و فتوا بدهند. خلاصه مقصد این است که عمدۀ مؤمنان سرگردان نمانند. من راستش منتظرم که ببینم کلاس های خلبانی مسجد امام علی کی به راه می افتد! اگر متوّلیان مسجد مختصری درایت داشته باشند – البته پس از مطالعه و نشان کردن مراکز حساس اقتصادی و سیاسی سوئد – باید هر چه زودتر دست به کار دادن تعلیمات هوانوردی شوند. بنا به توصیه امام راحل طوری نشود که بن لادن و اهل سنت در اینجا هم از آنها جلو بیفتند!

 

ولی جالب ترین نکته در نامۀ دوست و در این بخش از نوشته و کماکان در بارۀ فعالیت های خدّام مسجد امام علی خبری است که در زیر تقدیمتان می شود:

« از ماه ها پیش مسجد کاروانی به راه انداخته است و جوانان ایرانی را به زیارت قبر خمینی و دیگر قبور اماکن مقدسه [جملگی جدید الاحداث!] می برد و بعد هم دیسکوتک ها و ساحل گرم جزیرۀ کیش را نشانشان می دهد!»

عجب از شماست که از این ابتکار شکایت دارید! گویا عنایت نمی فرمایید که این کار هم فال است و هم تماشا. قدیم هم رفتن به زیارت و گرفتن صیغه توأم انجام می شد که فیض دنیوی و اخروی با هم نصیب زایر شود؛ تا از دو جهت استخوان سبک کرده باشد. به علاوه مگر تاریخ نخوانده اید؟ مگر از اوضاع جهان بی خبرید؟ مگر یادتان نیست که وقتی الجزیره در تصرف فرانسه بود مردم آن ملک حق زندگی در خارج از « کازبا»  (قصبه) را نداشتند و نمی توانستند قدم به محلات فرانسوی نشین بگذارند؟ مگر فراموش کرده اید که وقتی هندوستان مستعمرۀ انگلستان بود بر سر در بسیاری از اماکن اطلاعیه ای ورود سگ و هندی را ممنوع اعلام می کرد؟ مگر نشنیده اید که امروز در ایران، که در اشغال آخوندهاست و مستعمرۀ ملایان، ایرانی حق قدم گذاشتن به بخش هایی از کیش را ندارد و ورودش به آن قسمت های جزیره چون سگ ممنوع است؟ مگر نمی دانید که این بخش های ممنوع الرؤیت مختص دارندگان پاسپورت های غیر ایرانی است – حالا صاحب گذرنامه چه ایرانی نسب باشد و چه نباشد. مقصود همان دیسکوتک ها و سواحل گرمی است که فرموده اید، یعنی جاهایی که چون گذشته مردم می توانند با خیال راحت برقصند و یا آب تنی کنند بدون آنکه گند دهان پاسدار و بوی پای بسیجی مخل آسایششان باشد. بد کرده اند این خدمتگزاران امام علی که می خواهند محض رضای خدا چشم چند جوان ایرانی را به دیدن جزیرۀ کیش روشن  کنند و آنها را از مقام سگی ارتقا  دهند؟! ثواب زیارت قبور هم که جای خود دارد! چرا ایرادات بنی اسراییلی می گیرید دوست عزیز؟! به جای اینکه از این برنامۀ خدا پسندانه استقبال کنید و بشتابید! بشتابید! سر بدهید و مژدگانی بگیرید طلبکار هم هستید؟! وانگهی توقع داشتید آپاراتچی های مسجدی که سینما شده است زائران را فقط سر قبر آقا ببرند؟! معلوم است که دیسکوتک هم رو می کنند!

 

در جای دیگر نامه این دوست نوشته است:

« هیئت مدیرۀ حزب « مردم»  سوئد، که یک حزب لیبرال است، یک عضو ایرانی دارد که مؤسس « کانون پشتیبانی از اصلاحات و دمکراسی در ایران» شده است! و با دعوت سفیر جمهوری اسلامی و تجار ایرانی به پارلمان سوئد مراسم آشتی کنان به راه انداخته!»

حالا شما پوزخند بزنید ولی در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست آقا جان! کشت و کشتار ایرانیان درست، ورشکسته کردن اقتصاد کشور به جا، به روز سیاه نشاندن آن ملک و مردم صحیح، ولی مگر این همه چیست که شما اینقدر لفتش می دهید؟! اشتباهاتی است، شده است. می فرمایید همچنان هم ادامه دارد، قبول. اما به نظر حضرت عالی ادامه داشته باشد و آشتی کنانی در بین نباشد بهتر است یا در کنار آن مظالم لااقل آشتی خواره ای نصیب این و آن شود؟ شما خود دانید، تبعیدیان که می گویند مبارک است انشاءالله!

 

دوست همچنین می گوید:

« در ضمن [این ایرانی ایران دوست!]، چندین نشریه و سایت اینترنتی هم به زبان های مختلف تأسیس کرده است تا به قول خودش اطلاعات دست اول [یعنی دستورات دیکته شده از منابع جمهوری اسلامی] را در اختیار نمایندگان مجلس سوئد قرار دهد و آنان را متقاعد کند که ایجاد دمکراسی در ایران در گرو توسعۀ روابط اقتصادی با این کشور است.»

بعله جانم، بعله عزیزم، نشنیده اید که می گویند: دمکراسی به حرف نیست به عمل است؟ حالا گیریم آخوندان بعضی کلمات این اصل را مختصری عوض یا جا به جا کرده باشند و بگویند: حرف دمکراسی را نزنید و فقط معامله کنید. اولاً همانطور که مطلعید لغت « معامله» از ریشه و خانوادۀ همان «عمل» است، پس در هر دو مورد عمل بر حرف مقدم شناخته شده است و در ثانی چنانکه می بینید اختلاف معنای این جملات آنقدر نیست که جایی برای برآشفته شدن و لغز خواندن بگذارد! شما که اهل اقتصادید به جای وارد شدن در بحث لغوی که از مستحبات است فعلاً به عرضه و تقاضا توجه کنید که از واجبات است. سردمداران جمهوری اسلامی به سوریه دختر می فروختند، تصور نمی رود این کالا در سوئد خریداری داشته باشد؛ در واقع زیره فرستادن به کرمان است. سوئد و دیگر کشورهای اروپایی برای عشق کردن خود آقایان علما البته مفید است. در این شرایط حاد مالی باید به فکر صدور کالای مناسب به سوئد بود. شکی نیست که اعلاترین کالای صادراتی جمهوری اسلامی همان انقلاب ناب محمدی است، ولی تعیین نوع کالا به من و شما نیامده است، خود حضرات به مراتب بهتر از بنده و جناب عالی مزۀ دهن طرف معامله دستشان است!

 

دوست ادامه می دهد:

« به علاوه [این مردک]، در انتخابات گذشتۀ ریاست جمهوری هم از سفارت ایران در استکهلم به شدت انتقاد کرد که چرا در همۀ شهرهای سوئد صندوق رأی تعبیه نکرده است!»

جای تنقید هم داشت! ندیدید مبلغین دیگر « دمکراسی اسلامی»  برای دادن رأی چه خود کشانی کردند؟! و چقدر بد و بیراه به کسانی حواله دادند که رفتن به پای صندوق را نادرست می دانستند؟!

 

دوست، در پایان این بخش نامه، به تمسخر اضافه کرده است:

« و همۀ این [بی غیرتی ها] به نام مبارزه در راه آزادی وطن و تحت لوای لیبرالیسم!»

خودمانیم شما بودید اسمش را چه می گذاشتید؟ زین العابدین؟! و کدام پرچم را علم می کردید؟ پرچم لا الله الالله؟! بینی و بین الله آشکارا می گفتید: این کارها را به قصد ادامۀ اسارت وطن و تحت لوای ارتجاع انجام می دهید؟! مروت هم خوب چیزی است! از این گذشته، دوست شفیق، مگر کلمۀ « تقیه» به گوش مبارکتان نخورده است و یا خورده است و خیال می کنید مال آن دنیاست؟! خیر آقا جان، تقیه از لوازم زندگی همین دنیاست و برای زدن همین دوز و کلک ها هم پرداخته شده است. به علاوه در کجا دیده اید که کلاه برداری بی زبان خوش قرین موفقیت باشد؟! انصاف!

 

دوست در انتها سؤال کرده است:

« راستی خطاب به چنین هموطنان و پناهندگانی چه می توان گفت؟…»

و خودش پیشنهاد داده است:

« هیچ جز: خاک بر سرتان!»

 

در نبود دسترس به خاک مبارک کربلا و تربت طاهر مدینه، خاک سوئد هم بد خاکی نیست – ولی از آن بهتر به گمان من، خاک کاهوست!

 

  1. رجوع کنید به « هزار بیشه» از آثار خانم امیرشاهی.