بستن

عریضه ای از ولایت به دخو ۲

به قلم دخت دخو

ای دخو جان، تو همۀ عمرت را گذاشتی لغتنامه ساختی، امثال و حكم تهیه دیدی، سبك تازه ارائه دادی، فرهنگ ایرانی و زبان فارسی را تر و خشك كردی – حالا كجایی كه ببینی بر سر این فرهنگ و این زبان چه آورده اند!

نور به قبرت ببارد دخو، نگاهی به نشریات ملك ملا اینك علی بینداز تا موی بر اندامت راست شود و آه از نهادت برآید. دو سبك نثر فارسی اختراع كرده اند، هزار بار گلاب به رویت، كه یكی بلغمی است و دومی صفرایی و نمونه هایش فراوان. سبك بلغمی در وصف عاشقان ولایت علوی و شیفتگان علی بن موسی الرضا و جان باختگان در راه امام سیزدهم به كار می رود – به خصوص در آگهی های ترحیم؛ سبك صفرایی برای فحاشی به امریكای مرتد و گوشمال دادن به اروپای كافر و بی حرمتی به تاریخ شش هزار ۀ ایران مصرف می شود – به خصوص در مقابله با ضد انقلابیون.

بلغمی ها همه «او» را می  بینند؛ یا بهتر بگویم «او» آنها را می بیند؛ و «او»، كه معلوم نیست كیست، با همۀ دیدن ها آخر كار كور از آب در می آید. صفرایی ها همه كُلُفت بار این و آن می كنند و رجز می خوانند و شاخ و شانه می كشند و نفس كش می طلبند و، رویم به دیوار، از حمایت كامل «جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم» هم برخوردارند.

لابد می  پرسی: «جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم» دیگر چه صیغه ای است؟ رفتم، بلا از جانت دور، در لابلای همین نشریات بلغمی صفرایی گشتم و جواب را در قاب دستمالی به اسم روزنامۀ «جمهوری اسلامی» جستم – و به سر عزیزت محض اطلاع آن را نقل می كنم نه به قصد مزاح – در ستونی با عنوان «تقویم حوزه»٭ درج بود و شرح مردن قسطی آخوندی كه در كربلا مجاور بوده است.

بنا به روایت، آشیخ خواب می بیند كه فقط ده روز از عمرش باقی است (كی این ندا را به كربلایی داده و بعد كربلایی برای كی خواب را نقل كرده، تو دانی)، ده روز می گذرد (مشغلۀ شیخنا در این ده روز در مطلب سانسور شده است)، تا حضرت در پایان مهلت برای رفع خستگی به باغات كربلا می رود (شب رفته است باغ یا روز معلوم نیست) و در حین كار دچار لرزش زیادی می شود…» (دستم به دامنت دخو جان، این چه جور رفع خستگی است كه «كار» می  برد و چه جور كاری كه «لرزش زیاد» می  آورد؟) خلاصه كار را كرده و نكرده برش می گردانند به شهر و طاقباز می گذارندش در رختخواب كه لبیكش را بگوید. ولی مگر خیال می كنی با وجود اخطار قبلی شیخ از رو می  رود دخو؟ لا والله! رو به گنبد عرض می كند: «مستدعی است تمدید فرمایید. فعلاً دستم خالی است.»

(اگر گذاشته بودند سر «كار» در باغات كربلا به رحمت ایزدی بپیوندد حتماً دستش هم بی كار و خالی نمی بود). به هر حال با اینكه از «سقف شكافته» دو مأمور عزراییل برای قبض روح ملا آمده اند، چاپار سومی هم سر می رسد و می فرماید: «تمدید شد».

به موی سبیلت قسم این عین حكایت است كه در آن نشریه آمده است. دخت تو از انبیا و اولیا و ملایك داستان های بی سر و ته زیاد شنیده است اما این اولین بار است كه می شنود آنها هم اهل چانه و بیعانه و معامله اند. خلاصه درد سرت ندهم دخو جان، تمدید همان و تأسیس حوزۀ علمیۀ قم به دست آن آخوند تهی دست همان.

حالا برگردیم سر مطلب:

عرض شود به حضور مهر ظهور دخو كه تموچین كوسه ٭٭ این اواخر سفری به هند داشت. تو از ارادت هندیان به شعر و نثر فارسی بهتر از هر كس آگاهی. همین دخت تو هم كه امروز خدمتت عریضه نگار است، در زمان تحصیل در ممالك محروسۀ بریتانیا به هیچ هندویی بر نخورد كه چند بیت از اشعار شاعران ایرانی را از بر نداشته باشد و آنها را به نشان صاحب فرهنگی «دكلمه» نكند.

رئیس جمهور هندوستان، چنانكه آداب دیپلماتیك حكم می كند، به پیشواز كوسه می رود (آخر ناسلامتی و دور از جناب این مردك هم رئیس جمهور دیار توست. حرص نخور، چه باید كرد، وطن بخت برگشته ای داری) و به عنوان خوش آمد می گوید: «زبان فارسی جزیی از زندگی و تفكر و تاریخ هند است.»

كوسه بعد از انداختن یك «بسمه تعالی» غلیظ و فرستادن دو لعن چهار ضرب، هندوی فارسی دوست را می كشاند به كنگرۀ «نهج البلاغه»!

دیگر چه خدمتت عرض كنم دخو جان. سر تو سبز و دل تو شاد، اما از جشن های گل و سبزه و آب و آتش در دیار پدران تو خبری نیست. نه مهرگانی داریم و نه سده ای. ای – نوروزی می  آید و می  رود و مردم به هزار دوز و كلك هفت سینی برای تحویل تدارك می بینند و بته و ترقه ای برای چهارشنبه سوری فراهم می كنند و سبزه ای در سیزده بدر به آب می دهند تا به آخوندها دهن كجی كرده باشند. از دست افشانی و پایكوبی های بلاد كفار كه نعوذ بالله! كمترین اثری در آنجا نیست: نه كارناوالی، نه فستیوالی، نه روز آبجویی، نه شب شرابی، نه مسابقۀ رقص و آوازی. درعوض همۀ اینها مسابقات قرآن خوانی راه انداخته اند و جشنوارۀ «امام مهربانترین پدر دنیا» بر پا كرده اند.

یادم افتاد دخو، به اینكه روزی یك لرد انگلیزی هانری هشتم را ،كه عیاش بود و تعدادی هم فرزند نامشروع درست كرده بود، «پدر ملت» خطاب كرد. پادشاه متواضعانه گفت: «پدر همه كه خیر»! اما امام ما ابوی همه است – تعارف هم ندارد. قبول نداری؟ برو از والده های ایرانی بپرس. به علاوه، زبانم لال، مگر معنای ولایت فقیه را نمی دانی؟ پس باید بدانی كه وقتی امام، مهربانترین پدر دنیا، پدری برای ملت نگذاشت كفالت همۀ یتیم ها را بر عهده گرفت. لابد می خواهی بگویی: بسیار خوب، گیرم و سَلَم كه در ملك صغیران شد ابوی همه و مهربانترین ابوی، در «دنیا» دیگر چرا؟ عرض كنم خدمت دخوی خودم كه: حكمت بر پا كردن جشنواره در همین است: مشت محكمی بر دهان دیگر پدران!

از پوزخندی كه بر صورتت نشسته است می دانم كه این حرف ها را از بیخ و بن باور نداری. ولی به سرت قسم خبر این مسابقات و جشنواره ها صفحات نشریات بلغمی صفرایی را سیاه كرده است. مسابقۀ قرآن خوانی از «زندان شهید كچویی» به راه است تا «فرهنگسرای نیاوران»، گاه ویژۀ مسلمات گاه خاص مهاجرین افغان. جشنوارۀ «امام مهربانترین پدر دنیا» هم به بركت فعالیت های شادی آفرین طلاب مطول خوان، سراسری است و در اختیار كل امت مسلمان شیعۀ اثنی عشری كه به بركت انقلاب اسلامی سیزده امامی شده است.

از سرگرمی های سرور انگیز دیگری كه باید جسارت كنم و حضور انور دخو گزارش بدهم طرح جدول های كلمات متقاطع همان نشریات كذاست. چشمت روز بد نبیند دخو جان، تعلیمات دینی در مقابلش لنگ می  اندازد و خواندنش صد بار بهجت افزاتر از مرور این جداول است. حتی تو دخو با همۀ دانش و بینش برای حل آنها در می  مانی، چون برای یافتن جواب اولاً: باید رمل و اسطرلاب دانست (آخر بسیاری اوقات كلمات به جای متقاطع متوازی است)، در ثانی: باید در ناف صحرای عربستان بود. می  گویی نه، بفرما – چند نمونه از سؤال های واجب الجواب:

هرگز به لسان عرب/ از قبایل صدر اسلام/ محلی در جنب مكه/ شكل امضای پیغمبر/ مادر حضرت اسمعیل/ حرف استفهام عرب/ از جنگ های پیامبر/ نام زن حضرت ابراهیم/ پدر عمار یكی از صحابه/ واحد پول عربستان/ اسم گوسفند قربانی برای خانۀ خدا/ چوبی كه در بینی شتر كنند!

جسارت است دخوجان، ولی حتی اگر مدعی شوی كه می دانی عرب به ننه و بابا و عمه اش چه می  گوید یا اسم والدۀ حضرت و نام فلان ده كورۀ شبه جزیرۀ اعراب را فوت آبی، من حاضرم سر گرو بگذارم كه از عهدۀ چوبی كه در دماغ شتر می  تپانند بر نخواهی آمد.

با اجازۀ تو حضرت دخو این جداول متبركه را به یك از دوستان، كه از ارادتمندان تو نیز هست، نشان دادم و به حال شتر دل سوزاندم كه از هیچ عضو این زبان بسته این ها دست بردار نیستند، ولی به جای آنكه همدلی به خرج دهد آنقدر خندید كه وضوی نداریش باطل شد – مخصوصاً وقتی چشمش افتاد به نام مدرسۀ «دارالتحفیظ القرآن كریم» كه اخیراً در ملك تو تأسیس شده است و لابد برای اعتلای زبان فارسی.

مسئلةُ دخو: در گذشته یك (ص) و (ع) جلو اسم بعضی قدیسین می گذاشتند كه گرچه عربی بود ولی كم و بیش می  دانستیم كه چیست. حالا پرانتزها پر شده است از حروفی چون ره، س، عج، و غیرو. تو كه عالم دهری مقصود عرضشان را می فهمی؟ دختت كه به كلی درمانده است. و از آن مهم تر حالا رسم شده به جای بسیاری از كلمات نقطه می  گذارند – مخصوصاً بعد از كلمۀ «آیت». سابق بر این بعضی از اخوانیات و هزلیات گُله به گُله نقطه چین می شد. حتم خاطر عزیزت هست كه دیوان همشهری عزیز ما عبید پر از نقطه بود. یعنی فكر می كنی همان اصطلاحات عبیدی را باید جای این نُقَط گذاشت تا جمله مفهوم افتد؟

دخت بی تاب جواب است تا یكی از كلمات قصار رند زاكان را بر این نقطه ها بنشاند.

 

 

صور اسرافیل مرداد و شهریور 1374 / ژوئیۀ 1995

٭ مطلب چاپ شده در تاریخ 28 / 1 / 74 در نشریۀ جمهوری اسلامی عیناً چنین است:

تقویم حوزه

17 ذی القعده 1355 رحلت آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالكریم حائری (ره)

آیت الله العظمی اراكی می فرمودند: پس از مدتی كه آیت الله حائری در كربلا ساكن بوده است خواب می بیند كه به او می گویند: عمر شما ده روز دیگر بیشتر نیست و از آنجا كه ایشان به این امور بی اعتنا بود، توجهی به این خواب نمی كند. روز دهم كه شیخ با چند نفر از دوستانش برای رفع خستگی به باغات كربلا می رود، در حین كار دچار لرزش زیادی می شود، ایشان را با عبا می پوشانند ولی فایده نمی بخشد تا اینكه به منزل می آورندو در بستر كه در حالت احتضار بوده اند، یاد خواب دو روز قبل [كذا] می افتند كه امروز روز دهم است و آن خواب، خواب درستی بوده است. در همان بستر رو بسوی گنبد مطهر حضرت سید الشهداء (ع) می كند و عرض می كند: «مردن حق است ولی هنوز دستم خالی است. مستدعی است كه تمدید فرمایید كه دستم خالی نباشد.» ناگهان می بیند كه سقف شكافته شد و دو نفر آمدند برای قبض روح و ملك دیگری هم آمد و گفت: تمدید شد. پس از آن بود كه حوزۀ علمیۀ قم را تأسیس كرد كه اگر ایشان نبود الان اثری از این حوزه نبود.»

٭٭ سفر هاشمی رفسنجانی به هند و در تمام جراید ج.ا. ثبت است