بستن

رهايي زن ايرانی: سرآغاز سقوط رژيم اسلامی

صور ا: زن ايرانی امروز كيست؟ چگونه موجودی است؟ در اين دنيا چه جايگاهی دارد و به چه چيز می تواند دل ببندد؟

 

م. ا: يكی از شعارهايي كه در دوران پيش از انقلاب رایج و باب روز بود ولی مفهوم و معنای حقيقی اش را بعد از انقلاب پيدا كرد «وارد شدن ستم مضاعف بر زنان» بود. با اينكه من از استفاده از شعار بيزارم، برای روشن شدن حرفم عرض می كنم كه مقصود از «ستم مضاعف» اين است كه طبق قوانين جمهوری اسلامی زن در درجۀ اول به عنوان ايرانی ذليل شد و سپس به عنوان زن. به عنوان ايرانی به او گفتند نيازمند قيمومت فقيه است و اضافه فرمودند كه به عنوان زن نيم مرد می  ارزد. بنا براين زن در آن رژيم موجودی است تحقير شده، ساقط از حقوق و هستی انسانی و پنهان در زير سايه مرد. چنين موجودی طبيعی است كه در جهان جايگاهی نمی تواند داشته باشد، مگر آنكه خودش با همۀ قوا و صدايي رسا بگويد كه تصوری كه ملايان از زن دارند بر تصوير واقعی زن ايرانی منطبق نيست.

متأسفانه اعتراض و جوش و خروش زنان، كه در اوايل انقلاب با شجاعتی كم نظير توأم بود، كم كم به نداهايي كم طنين تبديل شده كه زير كوس و كرنای تبليغات مزورانۀ جمهوری اسلامی مدفون است و به گوش كمتر كسی می رسد. دليل فرو كش كردن شور و هیجان در ابراز اعتراض هم روشن است: نيروی زن ها هم در آن ملك، مثل بقيه گروه ها، صرف حفظ بقا و دفع بلايا می شود و برای آنكه دائماً دم چك آخوندها نباشند كم و بيش با شرايط حاكم كنار آمده اند. يعنی محتاط ترها خودشان را با اوضاع تطبيق داده اند و بقيه هم در معرض تهديدند و ناگزير ساكت. در نتیجه صدای مبلغين جمهوری اسلامی كه دوره افتاده اند و به عالم و آدم می گويند كه زنان ايرانی از سير قهقهرايي شان در جامعه كمال امتنان را دارند، روز به روز بلندتر می شود. درنتیجه آدم گاه اينجا و آنجا می شنود كه: اگر اين خواست زن های ايرانی است لابد سزاوارش هم هستند، ما هم كه دايه مهربان تر از مادر نيستيم.

در جواب قسمت آخر سؤال شما چه می توانم بگويم جز اينكه من شك ندارم تمام زنان سرافراز ايرانی دل به سقوط رژيم بسته اند و چشم انتظار زوال آن هستند.

 

صور ا: اگر انقلاب اسلامی روی نداده بود زن ايرانی امروز كجا بود؟ آيا آزادی ها و پيشرفت هايش واقعی بود يا كليشۀ «زن عروسكی» و «زن مصرفی ومصرف كننده» و «اسير ستم مضاعف جامعۀ مرد سالار» در موردش مصداق داشت؟

 

م. ا: اگر انقلاب اسلامی رخ نداده بود بی شك زن ايرانی راه ترقی وتجددی را كه دو نسل بود می  پيمود همچنان ادامه می داد. دقيقاً نمی شود ارزيابی كرد كه در اين صورت امروز كجا می بود، ولی به قرينۀ قابليتی كه پس از فاجعۀ انقلاب و در شرايط سخت و گاه غير قابل تحمل در غربت و دربدری از خودش نشان داد( و می  دهد) شايد بتوان گفت در ميان زنان پيشرفتۀ دنيا هم جا و مقامی شاخص می داشت. البته من برای اثبات اين نوع حرف ها، كه درحد حدس و گمان است، پافشاری نمی كنم، فقط تصورم را می گويم. در اينكه آزادی ها و پيشرفت هايش در دوران قبل از انقلاب واقعی بود كمترين ترديدی ندارم. مگر شما داريد؟ اينكه آيا به اندازۀ آزادی هايش پيشرفت كرده بود يا نه، و اينكه آيا آزادی هايش كافی بود يانه، مباحث ديگری است كه در سؤال شما درج نبود و من هم به آن ها نمی پردازم.

اما راجع به «زن عروسكی» و غيرو، من راستش در فهم كليشه ها به كلی عاجزم. مقصود از «زن عروسكی» و يا «زن مصرف كننده» دقيقاً چيست؟ من درست نمی دانم، ولی اين را می دانم كه هرگز نخواسته ام همۀ زن ها يكسان باشند يا يكسان فكر كنند يا انتظاراتی يكسان از زندگی داشته باشند – و شكر كه نه بنده می خواهم و نه چنين خواستی برآوردنی است – چون ملال يكنواختی در هر زمينه و به هر شكل كشنده است. آرزويي كه من دارم اين است كه زن ها از مواهب آزادی (مثل مردها) برخوردار باشند – و اين آزادی با حق انتخاب راه و روش زندگی شروع می شود. اگر زنی بخواهد «عروسكی» باشد يا «مصرف كننده» تكليف چيست؟ حالا تعريف اين دو كليشه هر چه باشد. من به هر حال رسالتی برای هدايت او به «راه راست» برای خودم قائل نيستم، چون اصولاً او را به دليل انتخابش ناموفق تر يا ناشادتر يا نادان تر از خودم تصور نمی كنم.

در مورد ستم مضاعف هم به اندازۀ كافی حرف زدم، ديگر معذورم بداريد.

 

صور ا: تكليف زن در جامعۀ اسلامی چيست؟ اسلاميون ادعا می كنند كه دين اسلام دين آزادی و شرافت اخلاقی و شخصيت والا برای زن است. درحالی كه می بينيم زن در اغلب كشورهای اسلامی در شرايط موهن و تحقيرآميزی به سر می برد. آيا زن در اسلام نمی تواند موجودی آزاد و به دور از تبعيض های جنسی باشد، يا اين حكومت های متعصب و پيرو «آپارتايد» جنسی اند كه در اين كشورها بر زن ستم می كنند؟

 

م. ا: زن در جامعۀ اسلامی بلاتكليف است چون از جمله صغار به شمار می  رود. اسلاميون هر چه می  خواهند ادعا كنند، واقعيتی را كه هر روزه با آن روبرو هستيم كه با ادعای آقايان نمی شود منكر شد يا نديده گرفت. اسلام «راستين» و «دروغين» هم نداريم. اسلام اسلام است با تمام قوانين شرعی و فقهی اش و مقام و منزلت زن هم در همۀ آن ها روشن است – و تا زمانی كه تغييری بنيادی در اين مذهب به وجود نيامده است هم وضع به همين منوال خواهد بود. گرفتاری اسلام اين است كه ظرف 14 قرنی كه از پيدايشش می گذرد تن به اصلاحات نداده است و مصلحان را با عناوين مختلف از قبيل مرتد و ملحد و كافر و بدعتگذار و غيرو از ميان برداشته. آپارتايد جنسی با ذات اسلام عجين است و وقتی اين مذهب بر جامعه ای حاكم می شود و قوانين الهی را جايگزين قوانين مدنی می كند جنبۀ تبعيض جنسی آن هم چون ديگر جنبه هايش آشكارتر به چشم می خورد. مسئلۀ حكومت متعصب نيست، حكومت مذهبی بر حسب تعريف تعصب دارد.

من چون مذهب را از مقولۀ مسائل شخصی می دانم و تكليف خودم را هم با آن سال هاست روشن كرده ام به نوع اصلاحاتی كه بايد در اين مذهب بشود نمی پردازم، به علاوه صلاحيتش را هم ندارم. اين كار بر عهدۀ متخصصين فن وآن ها كه نگران سست شدن پايه های اسلام هستند (و به حق نگرانند)، كه هر روز با مسائل و خواست های دنيوی مردم در می افتد. نگرانی من از مقولۀ ديگری است، نگرانی من از اختلاط مذهب است و حكومت، از اختلاط دين است و دولت. و تا وقتی اين دو از هم تفكيك نشده اين نگرانی بر جاست و اوضاع همين كه می بينيد. حالا خانم ايكس و آقای ايگرك دراينجا رساله بنويسند كه معنای فلان سورۀ قرآن دقيقاً كتك زدن زن نيست، يا خانم الف و آقای ب از تهران يك لنگه پا دور جهان راه بيفتند و مدعی بشوند كه دارند چنگ و دندان تيز بعضی از قوانين را به نفع نسوان سوهان می زنند …

 

صور ا: شما امروز به عنوان يك زن ايرانی چه فكر می كنيد؟ چه می كنيد تا بر حرمت زن ايرانی افزوده شود؟ چه می شود كرد؟ چه نبايد كرد؟

 

م. ا: من هم مثل ديگر ايرانيان در فكر پس گرفتن مملكتم از كسانی هستم كه آن را غصب كرده اند. در فكر آنم كه چگونه می توان – و بايد- شالودۀ حكومتی دمكراتيك و لائيك را در آن سرزمين ریخت، چگونه می  شود نسل جديد را با حقوق و وظايف آينده اش در آن مُلك آشنا كرد و بسياری فكرهای ديگر كه شكافتن هر كدام ساعت  ها وقت می برد و در اين مصاحبه نمی گنجد – اين افكار احتمالاً با فكر مرد ايرانی هم فرق چندانی ندارد. من فقط اميدوارم كسانی كه اينطور می خواهند – اعم از زن و مرد – به اين مسئله آگاه باشند كه دفاع از زن ها و كمك به آن ها برای نجات از قيد و زنجير امروزی سرآغاز نجات مملكت است از شر حكومتی خونبار و جبار.

در حفظ حرمت زن ايرانی و حتی افزودن بر اين حرمت هم زن و مرد را شريك و سهيم می  دانم. زنان برای اينكه نشان بدهند سزاوار اين حرمتند ناگزير بايد شايستگی های خودشان را در هر زمينه و افق به بهترين وجه عرضه كنند. من هم جز اين و بيش از اين نمی توانم بكنم. مرد ها هم بد نيست كه بر اين شايستگی ها ارج بگذارند. وظيفۀ مردها در بزرگداشت زن ها كم از خود زن ها نيست. اصولاً مسائل و گرفتاری های امروز ما بيش از آن به هم آمیخته و در هم گره خورده است كه بتوان نسخه های جداگانه برای رفتار زنان و مردان پیچيد.

به تصور من ما امروز می بايست، دست اندر دست هم، به فكر آيندۀ مملكتمان باشيم و همانطور كه گفتم، اولين قدم برای ریختن شالودۀ آينده ای روشن، مبارزه برای پس گرفتن حقوق زنان است. بنابراين هر دو ، زن و مرد، موظفيم كه در اين راه بكوشيم.

 

صور ا: آيا در جريان ترفندهايي كه جمهوری اسلامی برای نمايش تساهل خود در برابر زنان و حرمت گذاشتنش به زن می كند هستيد يا نه. اگر هستيد اين تلاش را تا چه حد موفق (در فريفتن «ديگران») می دانيد؟

 

م. ا: من هميشه نظرم اين بوده است كه رفتار جمهوری اسلامی با زنان، از همان ابتدا، نوعی حرارت سنج بالا و پايين رفتن تب انقلابی اين رژيم بوده است. هر وقت نياز داشته اند فشار را بر زنان بيشتر كرده اند و هر وقت ديده اند كه اين فشار ممكن است منجر به آشوبی شود از آن كاسته اند. ويترينی هم كه به منظور نمايش «در انظار خارجی» چيده اند قلابی بودنش برای همه آشكار است. منتهی همينطور كه قبلاً گفتم، مردم دنيا، با همۀ گرفتاری های دنيا، بيكار نيستند كه برای خودشان درد سر جديدی بتراشند. اگر صدای دردمند بلند نشود از دردش كسی خبر نمی شود تا به فكر درمانی باشد. اگر در مقابل كارهای نمايشی و تقلبی جمهوری اسلامی اعتراض يا افشاگری از طرف زنان ايرانی نباشد، جهانيان هم برای خاموش كردن ندای وجدان كلاه شرعی پيدا می كنند. بنابراين تا وقتی زن ها و به خصوص از داخل ايران ريای اين رژيم را بر ملا نكنند، متأسفانه ملا ها كم و بيش به مقصود رسيده اند.

 

صور ا: آيا در خارج از كشور با جنبش های ايرانی فمينيستی يا آنچه به عنوان «آزادی زن» عمل می كند ارتباط داريد؟ اين گروه ها و جنبش ها و افراد را چگونه می بينيد و فعاليت هايشان را چطور ارزيابی می كنيد؟

 

م. ا: نخير تماسی با اين گروه  ها ندارم. اصولاً مگر گروه های متعددی وجود دارد؟ من به هر حال بی اطلاعم. می  دانم چند نفری هستند كه داعيه فمينيستی دارند و بيشتر در گروه های فمينيستی كشورهايي كه در آن مقيمند حل شده اند – به خصوص در امريكا. نوع حرف ها و نوشته هايي هم كه از آن ها شنيده ام و خوانده ام بازتاب كم طنين و تكراری حرف هايي است كه فمينيست های غربی می زنند كه ارتباط مستقيمی با آنچه بر سر زنان ايرانی در حال حاضر می رود ندارد.

در اينجا اگر اجازه بدهيد می خواهم اين نكته را روشن كنم كه من كاملاً آگاهم كه بعضی از افكار و عقايد برخاسته از دنيای غرب است و شخصاً هم وقتی اين نظرات را مناسب و صحیح می بينم با كمال سربلندی به دنبالش می روم و خودم را مديون صاحب فكر اوليه حس می كنم. بنابراين مقصودم از حرف قبلی اين نبود كه ما نمی بايست از غربی  ها بياموزيم – مطلقا. ولی تقليد بی چون و چرا و در چارچوب های ساخته و پرداخته هميشه موجب تعجب من بوده است. مسئلۀ زنان در ايران يكی از حادترين مسائل جامعۀ امروزی مملكت ماست و مصائب آن ها با مشكلات زنان اروپايي و امريكايي زمين تا آسمان فرق دارد. اگر فمينيست های ايرانی قصدشان واقعاً كمك به زنان هموطن است و رهايي آن ها را از چنگ رژيمی كه می دانيم طالبند راهش تكرار خواست های زنان غربی نيست كه به كلی از دردهای زن شرقی ايرانی در شرايط حاضر بيگانه اند بلكه روشن كردن اذهان آنهاست بر آنچه در ملك ما می گذرد، حتی دادن رهنمود به غربيان كه در موقعيتی چنين خطير چه بايد خواست و چه بايد كرد – بقيه كارها برای سرگرمی يا راه پيدا كردن خود اين خانم ها به محافل فمينيستی غربی احتمالاً مفيد است ولی به تحقيق درمانی برای درد زن ايرانی اسير درايران نيست. به علاوه من شخصاً با بعضی زياده روی های بعضی از گروه های فمينيستی غربی، به خصوص امريكايي، نه فقط موافق نيستم بلكه از آنها در رنج و عذابم و شنيدن همان گزافه ها از زنان ايرانی حتی معذب ترم می كند.

 

صور ا: گاهی انسان احساس می كند كه درميان زنان روشنفكر و به ظاهر آزادۀ ايرانی نيز كسانی، چه در داخل و چه در خارج از كشور، دچار «سندرم استكهلم» Stockholm Syndrome شده اند. يعنی از محدوديت هايي كه رژيم بر ايشان تحميل كرده است به گونه ای دفاع می كنند، ارزش های اخلاقی منحط رژيم را تا حدی مفيد به حال جامعه می شناسند و از «پيشرفت» های علمی و اجتماعی زنان دراين سال های سياه داد سخن و قلم می دهند. آيا اين احساس درست است و اگر هست نظر شما در بارۀ آن چيست؟

 

م. ا: متأسفانه من هم اين احساس را دارم. مرد ها هم در اين مورد به كلی ساكت ننشسته اند، ولی تصديق می  كنم كه واكنش زن ها غريب تر است. من به هر حال واكنش مردانی را كه به قول شما به «سندرم استكهلم» مبتلا شده اند به اين حساب می  گذارم كه آن ها اصولاً از آن گروه مردانی هستند كه ته دل از ذليل شدن زن ها اصلاً ناراضی نيستند – همان گروهی كه در گذشته هم هرگونه پيشرفت يا ترقی اجتماعی زن را مترادف «پر رو» شدن زن می دانست اما چون تمدنی بر مملكت غالب بود روی گفتن اين ياوه را به صراحت نداشت. زن هايي كه در داخل ايرانند و مبتلا به همان بيماری،احتمالاً از اين راه می كوشند كه به خود بقبولانند كه با رژيم كنار نيامده اند بلكه جنبه های مثبت آن را پذيرفته اند. ولی برای زن هايي كه درخارجند و دچار «سندرم» كذا شده اند حتی در اين حد حقير هم توجيهی ندارم و به هیچ وجه واكنششان را نمی فهمم و وقتی اين «نكات مثبت» و «پيشرفت»های افسانه ای را با روكش ظاهر صلاح بی طرفی پژوهشگرانه عرضه می فرمايند كه به كلی طاقت مرا طاق می كنند.

به هر حال به نظر من همۀ اين ها زمانی، ولو كوتاه و مختصر، به عمر اين رژيم اضافه می كنند و به بقايش كمك می رسانند. اگر مقصودشان اين است بسم الله، حرفی نيست، وگرنه بايد در حرف هاشان و نوشته هاشان تجديد نظر كلی بكنند.

 

صور ا: اخيراً بسيار می بينيم كه بازماندگان مكتب های ماركسيستی و كمونيستی، بخشی از دور تازۀ فعاليت های خود را زير پوشش فمينيسم انجام می دهند. نمونه های آن را در مقالات و سخنرانی های بعضی از زنان فعال ايرانی می بينيم. عقيده تان راجع به اين ترفند ها چيست؟

 

م. ا: خيال نمی كنم اسمش ترفند باشد، تصورم اين است كه نوعی گرفتاری ذهنی و فكری است. به هر حال خود من به اشكال مختلفش برخورده ام. يك موردش چند سال پيش بود. عده ای از زن های فمينيست به شركت زن ديگری، كه او هم ادعای فمينيستی داشت، در مجمعی يا بنيادی متعلق به زنان شديداً معترض بودند. ولی اعتراضشان متوجه اين نبود كه اين خانم در هیچ دوره از زندگی اش كوچكترين قدمی برای زنان برنداشته است (كه اعتراض بسيار به جايي می توانست باشد) ولی به اين معترض بودند كه چرا او در گذشته وزير و وكيل بوده است. به يكی از نمونه هايش هم همين اواخر برخوردم و به كلی حيران ماندم. يكی از خانم های فمينيست در نشريه ای مقاله ای داشت پر از همان نقل قول هايي كه عرض كردم از زنان فمينيسيت شناخته شدۀ دنيای غرب و در آخر مطلب هم گردآورندۀ اين نقل قول  ها شخصاً به اين نتیجه رسيده بود كه امكان تساوی حقوق زن و مرد دردنيای سرمايه داری نيست. آن گفته ها و اين نتیجه گيری هیچكدام مرا مجاب نكرد، فقط اين سؤال را درمن برانگیخت كه پس چگونه است كه در اين زمان كه برای اولين بار كنگرۀ جهانی زنان دركشور چين كمونيست (كه نه فقط فاصله ای بعيد با دنيای سرمايه داری دارد بلكه طرف است با آن دنيا) برگزار می شود قضيه اينقدر بغرنج شده است؟ در چين ضد سرمايه داری كه حتی از آزاد حرف زدن زن ها در چارچوب يك كنفرانس چند روزه می هراسد تساوی حقوق ميان دو جنس ميسر است اما در سرمايه داری اروپايي و امريكايي كه زنان حد اقل تمام امكانات را برای دفاع از حقوقشان دارند (حتی اگر به همۀ آن ها هم دست نيافته باشند) چنين امكانی وجود ندارد؟

حقيقتاً اينگونه تجزيه و تحليل اگر بخواهم به كمترين قناعت كنم بايد بگويم از انصاف و واقعيت سخت به دور است و فقط در شأن آنهايي است كه معتاد به ايدئولوژی هستند و چون ايدئولوژی هايي كه به آن وابسته بوده اند به كلی متزلزل شده است حالا می خواهند هر چه در دل «ايسم »های برباد رفته بوده در دل اين آخرين «ايسم» باب روز بريزند.

 

صور ا: بسياری از فمينيست های ايرانی «ضد مرد» هستند. آيا اين آپارتايد جنسی را می شناسيد و آيا آن را مفيد می دانيد؟ آيا اين گونه زنان خود عامل ایجاد اختلافات و واكنش های جنسی در جامعه نمی شوند؟

 

م. ا: اين از همان مقولۀ زياده روی هايي است كه در مورد گروه های فمينيستی به آن اشاره كردم. طبيعی است كه نه فقط آن را مفيد نمی دانم بل بسيار هم مضر تشخيص می دهم – مضر برای جامعه به طور اعم و برای زنان به طور اخص. «مرد ستيزی» به اندازۀ «زن ستيزی» نكوهيده و نارواست و به عذر اينكه عده ای مرد «زن ستيز» وجود دارد موجوديت زن «مرد ستيز» در نظر من ابداً موجه جلوه نمی كند. من با آنهايي كه به قصد جايگزينی «مرد سالاری» با «زن سالاری» پا به ميدان مبارزه گذاشته اند كوچكترين نزديكی فكری ندارم.

حق زنان در بسياری موارد پايمال شده است و احقاق آن از لوازم جامعۀ متمدن است ولی به اين بهانه كه اين حقوق را در گذشته مرد ها خورده و برده اند پس بايد حالا با آن ها معاملۀ به مثل كرد نه فقط جبران مافات نمی كند بلكه حكم دهن كجی بچگانه ای را دارد با عواقبی وخيم تر از يك لجبازی كودكانه. اين نوع عكس العمل ها هم متأسفانه از كسانی سر می زند كه در گذشته معتقد به جنگ طبقاتی بودند و امروز مايلند جنگ جنسی را جانشين آن كنند.

 

صور ا: كنفرانس بين المللی سازمان ملل متحد در پكن همين روز ها برگذار می  شود. عده ای از زنان ايرانی نيز (هم از ايران و هم از كشورهای خارجی) عازم پكن شده اند. در مورد اين كنفرانس چه نظری داريد و نقش هر يك از اين گروه های ايرانی داخلی(جمهوری اسلامی) و خارجی (مقيم خارج كشور) را چگونه می بينيد؟

اصولاً برگزاری چنين كنفرانسی در چنين كشوری چه معنا و نتایجی دارد و در نهايت به سود چه كسی تمام خواهد شد؟

 

م. ا: تكليف گروه دولتی و رسمی كه قرار است از طرف جمهوری اسلامی به اين كنفرانس برود كه تصور می كنم روشن است: زنان از سراسر جهان به اين مجمع می روند كه بگويند چه كمبودهايي دارند، زن های منتخب جمهوری اسلامی عازم پكن اند كه به جهانيان بگويند از دولت سر ملاها هیچ كمبودی ندارند! گروه های مقيم خارج كشور به گمان من وظيفۀ سنگينی بر عهده دارند: در درجۀ اول نماياندن تمام گرفتاری های زن ايرانی به دنيا و بعد نشان دادن بی اعتباری هر چه بيشتر تبليغات گروه های ارسالی از جمهوری اسلامی.

تا امروز محافل و مجالس مشابه (يعنی وقتی نمايندگان جمهوری اسلامی و نمايندگان ايرانيان مقيم خارج هر دو حضور داشته اند) نتایج درخشانی به بار نياورده است. يعنی هر كس حرف خودش را زده و رفته است پی كارش، گويي در دو دنيای موازی كه نقطۀ تقاطعی مشترك ندارد زندگی می كنند. تا اين بار چه پيش آيد.

اما جواب آخرين بخش از اين سؤال: قطعاً اطلاع داريد كه كشور چين پس از آن كه برای بازی های المپيك جهانی از طرف كميتۀ بين المللی اين مسابقات انتخاب نشد اصرار داشت كه به عنوان صحنۀ اصلی واقعه ای در معيار دنيايي به بازی گرفته شود.

(البته به منظور تظاهر به گشوده بودن دروازه هايش و جلب سرمايه ها و سرمايه گذاری های خارجی). منتهی به تصور من درانتخاب نوع گرد همايي دچار اشتباهی فاحش شد. مملكتی كه از پيش پا افتاده ترين آزادی های اجتماعی بی بهره و بی اطلاع است جمعيتی را در دل خود پذيرفته كه بيشترين و والاترين آزادی ها را طلب می كند. نتیجه اش اين همه اغتشاش و بگو مگوهايي است كه ملاحظه می كنيد. اگر چين می توانست حتی برای حفظ ظاهر يكبار هم كه شده ادای دمكراسی را در بياورد احتمالاً از اين نشست جهانی بهره ای را كه می خواست می  برد، ولی چگونه می توان از حكومتی كه از ابتدايي ترين قواعد دمكراسی نا آگاه است انتظار داشت كه اين ادا را در آورد.

در ضمن هرسؤال شما هم حكم چند سؤال را داشت، بعد نفرماييد كه طرف متوجه نشد!

 

٭ گفتگو با نشريه صور اسرافيل، مهر و آبان 1374 / اكتبر 1995