بستن

رامین کامران : سیری در دل انقلاب

نقدی بر «درحضر»

(24 دسامبر 1987)

 

انتشار کتاب اخیر مهشید امیرشاهی با عنوان «در حضر» بدون شک و به دلایل مختلف یکی از مهمترین رویدادهای ادب معاصر ایران است. این اولین بار است که نویسنده ای ایرانی یک اتفاق تاریخی به این عظمت را با تمام ابعادش محور اساسی یک داستان قرار داده است.

نویسندگان ما تا کنون دو گونه به تاریخ پرداخته اند: یا برای قصه ساختن از سرگذشت بازیگران نامدار آن و یا برای جلوه بخشیدن به داستانی که اتفاق افتادنش در هر زمان ممکن بوده و در عین دنبال کردن پست و بلند حوادث، ساختمانی مستقل داشته است. رمان مهشید امیرشاهی از این تقسیم بندی مستثنی است، زیرا روایت تجربه ای است از قلب انقلاب و جدا کردن تار و پود تاریخ و داستان در آن ممکن نیست. راوی – (روایت به اول شخص مفرد آمده است) – نه خود لحظه ای از حوادث جداست و نه به خواننده مهلت جدا شدن از اتفاقات را می دهد. به کار بردن زمان مضارع نیز به نوبۀ خود خواننده را در چارچوب وقایعی که در حال اتفاق افتادن است محبوس می سازد و او را به میان گردابی که از تاریخ و داستان ساخته شده می کشاند – همانطور که گرداب انقلاب مردم را بلعید، کسانی که به گمان خود نه یارای تأثیر گذاردن بر حوادث را داشتند نه فرصت یادآوری گذشته را و نه قدرت تصور آینده را. کمتر موردی را می توان سراغ کرد که ساختار فنی یک روایت این اندازه با موضوع آن متناسب باشد و کتاب «در حضر» از این بابت با آثار عمدۀ ادبیات جهانی قابل مقایسه است.

نکتۀ دیگری که از نظر تکنیکی باید به آن اشاره کرد کوتاهی فصول متعدد کتاب و استقلال هر یک از آنهاست. در عین اینکه موضوع هرکدام از فصلها دقیقاً ادامۀ فصل قبلی نیست و گاه فاصلۀ زمانی بین آنها نیز متفاوت است هم بر کل کتاب انسجام فوق العاده ای حکمفرماست و هم هیچ جزء آن برای معنا یافتن و تأثیرگذاری بر ذهن خواننده محتاج کمک دیگری نیست.

انتخاب این سبک داستان پردازی و گستردگی موضوع نویسنده را ناگزیر به پرداختن شخصیت های بسیاری کرده که برخی از آنان جز در یک فصل حضور ندارند اما هیچکدام مورد «بی مهری» نویسنده قرار نگرفته اند – هر کدام که قدم به صحنه می گذارند از ورای لحن و محتوای گفتارشان، در عین ایجاز و طنز، صاحب چهره ای می شوند که از دیگران متمایزشان میسازد. فارسی سهل و ممتنع و غنی کتاب با نرمش این تنوع را ممکن ساخته است.

از جمله مسائل دیگری که نویسنده در آن دقت زیاد به کار برده ترتیب تاریخی وقایع تا حد ترتیب رواج شعارهاست و این دقتی است که در کتب تاریخی نیز کمتر به این اندازه مورد توجه قرار گرفته است.

جنبۀ اتوبیگرافیک داستان روشن تر از آن است که محتاج اشاره باشد. اما نکته ای که گاه به همان اندازه جلب نظر میکند – ولی به همان راحتی روشن نمیشود – واقعی بودن برخی دیگر از شخصیت های داستان است. در این باب میتوان اصطلاح «رمان کلیدی» را به نوشتۀ مهشید امیرشاهی اطلاق کرد. اما نکتۀ مهم واقعی بودن بعضی بازیگران داستان نیست، این است که هر یک از آنها نمایندۀ گروه اجتماعی، سنخ فکر و سبک رفتار خاصی است که همۀ ما چندین نمونه اش را سراغ داریم. به این ترتیب اگر کنجکاوان یا آشنایان پشت هر کدام از این نامها چهرۀ یک تن را میبینند دیگر خوانندگان در پس هر شخصیت به تناسب تجربیات و خاطرات خویش چندین کس را مییابند و ای بسا برداشت غنی تری از داستان مورد نظر پیدا میکنند.

روایتی که مهشید امیرشاهی از انقلاب به ما عرضه میکند روایتی رئالیست به معنای آبرومند کلمه است.(شاید اگر سالها در کشور ما اینهمه صفت به دنبال رئالیسم نبسته بودند اعتبار کلمه تا این حد مخدوش نمیشد که برای بازیافتن معنای اولیه اش محتاج صفت «آبرومند» شود.) نویسنده وقایع را آنطور که دیده و حس کرده برای ما روایت میکند بدون اینکه ادعای عرضۀ واقعیتی فراتر از تجربه های شخصی را داشته باشد. طبعاً این امر به معنای بی طرف بودن راوی داستان نیست زیرا وی نیز مانند دیگر شخصیتها صاحب دید و افکار خاصی است اما وجه تمایز او از دیگران به همین ختم میشود و مثل تمام آنها اسیر وقایع و زمان است – نه بیشتر میداند و نه بیشتر میتواند.

وقایع مهم انقلاب ایران (مثل واقعۀ میدان ژاله، الله اکبر گویی ها و تظاهرات مختلف…) عناصر اساسی هر روایت مربوط به این واقعه را تشکیل میدهد و طبیعتاً در رمان «درحضر» مکان لازم را اشغال کرده است ولی تیزبینی نویسنده از چارچوب این حوادث و استادیش از تصویر کردن آنها بسیار فراتر میرود و به تصویری نیز که در گرماگرم حادثه از این وقایع بر ذهن مردم نشسته است میپردازد. این جنبۀ انقلاب (عدم تناسب تأثیر وقایع بر ذهن مردم با ابعاد اصلی آنها طی انقلاب اسلامی) نکته ایست که تا به حال مورد توجه مستقیم هیچ نویسنده  یا محققی قرار نگرفته بود و باید این نوآوری را به حساب مهشید امیرشاهی منظور داشت که توانسته است با تصویر ظریف فضا و واکنش افراد به این پدیده جلوه ای در خور بدهد.

به این ترتیب آنچه مدتها «آگاهی و هشیاری انقلابی» نام داشت اندازۀ طبیعی خود را پیدا میکند و به آنچه که میتوان «هیجان و بهت انقلابی» نامید نزدیک میشود. البته هیجان و بهتی که هر آن ممکن است بسته به موقعیت بدل به بی باکی «تظاهرات عظیم» یا وحشت «میدان ژاله» بشود. با استفاده از این شیوۀ بکر رمان «درحضر» به بهترین شکل تفاوت بین ابعاد واقعی حوادث را با آنچه در اذهان شکل گرفته و در بعضی نوشته ها آمده است آشکارمیسازد.

اینکه شخصیتهای داستان در زمانی معین زندگی و حرکت میکنند بدیهی است اما ارتباط آنها با مکان نیز از اهمیت فراوان برخوردار است. در برخی آثار ادبی مکان تحت الشعاع دوجزء دیگر – یعنی زمان و افراد – قرار میگیرد اما در کتاب مورد بحث ما چنین نیست – مکان در تمام صفحات موجود و محسوس است و توصیف آن هیچگاه نقطه ای و لحظه ای نیست بلکه مداوم است. تهرانی که در این کتاب میبینیم تهران زندۀ مسیرها و نشانه هاست نه شهر تصاویر کم رنگ و گذرا.

تا قبل از در حضر هیچیک از حوادث وقایع مهم تاریخ معاصر ما بخت ریخته شدن در قالب یک داستان را نیافته بود تا از این طریق در حافظۀ همگان نقاط عطف خود را پیدا کند و منزلتی را بیابد که پایه ریزی اش تنها از دست نویسندگان بزرگ ساخته است. شاید یکی از دلایل اقبال مردم به تاریخ مشروطیت کسروی قدرت او در انتقال جنبۀ حماسی مقاومت مردم تبریز به خواننده است –  کاری که معمولاً از قلم خشک یک مورخ بر نمی آید – و به همین دلیل از حیطۀ وقایع نگاری متعارف به دور است. بدون شک مورخین کتابهای متعددی راجع به وقایع انقلاب ایران خواهند نوشت و به تحلیل آن خواهند پرداخت اما کتاب «در حضر» در عین اینکه رمان است به عنوان مکمل دائم هر تحقیق تاریخی نیز باقی خواهد ماند و در هر جا که انتقال فضای آن دوره و انعکاس آن مجموعۀ کلی و پیچیده در قالب یک کتاب مطرح باشد ماندگار خواهد بود.

در پایان باید به نقطۀ مشترکی که نویسنده با اثرش دارد اشاره کرد: و آن اینکه نه نویسنده و نه کتاب در تقسیم بندیهای رایج نمیگنجند. نویسندگان معاصر کشور ما هر کدام صفتی را به دنبال کلمۀ نویسنده یدک می کشند و آنهایی که از این زینت اضافه مبرا هستند معمولاً در سبک خاصی از داستان نویسی از قبیل روستایی، رمانتیک، سمبولیسم مغشوش، تعهد… تخصص یافته اند تا جایی که گاه در کارشان مزر بین «صاحب سبک بودن» و «مکرر گویی» چندان مشخص نیست. مهشید امیرشاهی به شهادت قصه های کوتاهی که تا به حال منتشر کرده است در زمینه های مختلف و موضوعهای گوناگون با سربلندی طبع آزمایی کرده است از «یعقوب لیث عیار» تا «مه دره و گرد راه» و از «صدای مرغ تنها» تا «داستانهای سوری» (1) و خود را مقید دانسته است که برای هر زمینه و موضوع سبکی در خور بیابد و به همین دلیل تا به حال داستان نمونه ای نداشته است که بتواند در هر معرفی مورد استفاده قرار بگیرد. این امر باعث شده که مهشید امیرشاهی به عنوان یک نویسنده «بدون صفت اضافه» جای جدایی از بقیه داشته باشد و در هیچ یک از جدولهای متعارف نگنجد و طبعاً متحمل تمام سود و زیانهایی شود که این موقعیت به همراه می آورد. اما اگر تا به حال مقام جدای او مدیون مجموعه کارهای ادبی اش بود اکنون رمان تاریخی «در حضر» به تنهایی، چه از نظر ساختمان و چه از نظر محتوا و سبک، مقامی یگانه و ماندگار به او میبخشد.

 

رامین کامران

 

1) به غیر از «صدای مرغ تنها» که جداگانه چاپ شده باقی قصه ها در مجموعه های «سار بی بی خانم»، «بعد از روز آخر» و «به صیغۀ اول شخص مفرد» از آثار بانو امیرشاهی آمده است.