بستن

از دریچۀ چشم فاتحان

 

در بنایی متعلق به سازمان برق فرانسه واقع در گوشۀ دنجی از محلۀ هفتم پاریس چندی است كه یك نمایشگاه عكاسی با عنوان «نگاه های ایرانی، انقلاب به روایت تصویر» برپاست با آفیش های تبلیغاتی بزرگ در جای جای این شهر كه به دلیل زنان چادر چاقچوریش اشتیاق رفتن و دیدن را در من بر نیانگیخته بود. ولی با خواندن نامۀ اعتراضیه آقایان رضا و منوچهر دقتی به نحوۀ برگزاری این نمایشگاه مایل شدم كه كارها را از نزدیك ببینم.سر ظهر و در خلوت كامل به محل نمایشگاه رفتم.

به محض ورود طبعاً چشمم به سال شماری از هنر عكاسی در ایران افتاد كه درشت و خوانا بر دیوار محوطۀ ورودی نقش بود. تصاویر مختلف در چند اطاق و در چند سطح مختلف گرد آمده بود به اضافۀ آخرین طبقه كه فقط شامل یكی دو عكس از كشتی گیران سنتی كار فریدون آو بود و یك عكس چندین متری از تك درختانی بی بر و بار بر زمینه ای برف زده و نمایانگر سترونی كیارستمی. زیر زمینی هم در كار بود كه ظاهراً قرار نبود به چشم حلال زادگان بیاید. خود من اگر از روی كنجكاوی دفتر یادبودی را كه برای اظهار نظر بازدید كنندگان در دهنۀ ورودی محل قرار داشت نخوانده بودم از وجودش بی خبر می ماندم. در اینجا سوای چند عكس قجری، كه تنها تصاویر به دور از دورۀ آخوندی بود، تصویری هم عرضه شده بود كار خانم نایینی كه معنایی داشت و رنگ و بویی.

قصدم این نیست و لزومی هم ندارد بگویم كه نمایشگاه ناقص بود چون جواب دهن پر كن این است كه هیچ نمایشگاهی كامل نیست و فقط می تواند بعضی جنبه ها را عرضه كند. حتّی قصدم این نیست و لزومی هم ندارد این ایراد را بگیرم كه وقتی سابقۀ حدود صد و پنجاه سال رواج این هنر را در ایران به بیست سال عمر حكومت ملایان محدود كنند نتیجه اش دیگر «نگاه ایرانی» نیست بلكه «نگاه اسلامی» است چون پاسخ ظاهرالصلاح این بار احتمالاً این است كه عنوان نمایشگاه دنباله ای هم دارد، یعنی: «انقلاب به روایت تصویر». پس اجازه بفرمایید من هم همین نكته را بشكافم.

در این انقلابی كه ما به روایت تصویر تحویل می گیریم آیا چادر بر زن ها تحمیل شده است؟ به نظر نمی آید، چون به یمن صورت زیبا و شاداب چند دختر جوان گویا زهر اجباری بودنش گرفته شده است. آیا آخوند قلدری كرده است؟ تصور نمی رود، چون ظاهراً آخوند یا سید خندان است یا آن معمم اخمالودی كه تصویرش در كنار اهل و عیال در این عكس ها دیده می شود، و سوای غبغب گرفتن مسخره، آزارش به مور و ملخ هم نرسیده است. این انقلابی كه قرار است ما از طریق عكس ها مجسمش كنیم كشته داشته است؟ دادگاه های انقلابی؟ زندان های ریز و درشت؟ خیل گدا و معتاد؟ شلاق زدن در میادین عمومی؟ سنگسار كردن با رعایت اصول اسلامی؟ به دار آویختن از منجنیق؟ از طریق این عكس ها به تحقیق خیر.

و لطفاً نفرمایید كه از این صحنه ها عكسی وجود ندارد و یا هیچكدام سوژۀ مناسبی برای عكاسی نیست. از برادران دقتّی، این عكاسان به نام هموطن بپرسید كه چرا به اعتراض عكس هایشان را از این نمایشگاه پس گرفتند. چون در مجموعۀ كار این دو از نوع تصاویری كه اسم بردم هست كه بسیار هم هنرمندانه و گویا گرفته شده است، منتها در چنین نمایشگاهی پذیرفته نیست.

آنچه در این نمایشگاه نیست طبعاً پرسپكتیو تاریخی كار عكاسی در ایران است. یعنی از طریق این تصاویر ایرانی برایتان ساخته اند به دلخواه ملایان و می گویند ایران این است و جز این نیست. تازه فقط یك بخش این شكل و شمایل بد منظر را جلو چشمانتان گرفته اند و می گویند همین را ببینید و بس. (چهرۀ چند دهاتی، دقایقی از انقلاب، صحنه هایی از زورخانه، مناظری از جنگ، و تا دلتان بخواهد تصاویر تكیه و دسته و عزاداری مذهبی.)

اگر شهرداری پاریس و سازمان برق فرانسه كه برگزار كنندگان این نمایشگاه هستند آن را «بهار ایرانی» بخوانند و «جوشیدن شرقی… در زمانی كه رئیس جمهور خاتمی درهای ایران را به روی گفتگوی تمدن ها گشوده است» (چنانكه كرده اند) طبیعی است و هدف روشن. كشور فرانسه كه قصد ادامۀ داد و ستد با جمهوری اسلامی را دارد كه نكبت آن نظام را به نمایش نمی گذارد. اگر سفیر جمهوری اسلامی در پاریس بر بروشور این نمایشگاه مقدمه ای سراسر تحسین و تبلیغ برای رژیمی كه از آن برخاسته است بنویسد (چنانكه نوشته است) باز هم طبیعی است و هدف روشن. این موجود كه نامردمی های آن دولت را عرضه نمی كند تا نان خودش آجر شود.

آنچه در این میان غیر طبیعی است و هدفش ناروشن واكنش ما ایرانیان تبعیدی و مدعی مبارزه با سیستم مذهبی حاكم بر ایران است كه ظاهراً همه گوش به فرمانیم تا ارزش های ما را جمهوری اسلامی برایمان تعیین كند. به تماشای این نمایشگاه می رویم و نه فقط خود اعتراضی به آنچه صلاح دیده اند به خورد ما بدهند نداریم، نه فقط از اعتراض دیگران به این نمایشگاه پشتیبانی نمی كنیم، بلكه همصدا با سفیر جمهوری اسلامی به تعریف و تمجید از ایران ویران انقلاب زدۀ دست پخت آخوندها می پردازیم.

اگر در صحّت این عرایض شكی دارید تشریف ببرید به محل نمایشگاه و دفتر یادبودی را كه در آغاز مطلب به آن اشاره ای شد مطالعه بفرمایید. حتّی از زبان كسانی كه كشورشان را به شكل دیگری در گذشته دیده بودند و حالا هم ادعا دارند كه این ملك را به شمایل دیگری در آینده می خواهند محاسن پیشرفت و زیبایی و هنرمندی بارور جمهوری اسلامی را خواهید شنید. (من فقط به یك مورد برخوردم كه كسی نوشته بود: این ارتجاع كثیف چیست كه به نام انقلاب در عكاسی به ما نشان می دهید. نام نویسنده معلوم نبود، ولی هر كه بود عمر و عزتش زیاد!)

نمونه های این نوع عكس العمل های غیر منطقی از طرف هموطنان فزون و فراوان است. یكبار دستاویزش حفظ منافع ملی است، نه همصدایی با ملایان حاكم؛ یكبار توجیهش نشان دادن شكیبایی و رفتار دمكراتیك است، نه همراهی با نظام بی تحمّل و ضد دمكراتیك اسلامی؛ یكبار بهانه اش دفاع از هنر و فرهنگ ایران است، نه حمایت از حكومت آخوندی.

با دستاویز اول گناه جنگ با عراق فقط بر گردۀ «صدام كافر» می نشیند، مماشات دولت فرانسه در تحویل دادن اورانیوم سوخت «ارودیف» به دولت فعلی ایران بر گردن «استكبار جهانی» می افتد و تحریم اقتصادی امریكا نمونه ای از ترفندهای رذیلانۀ «شیطان بزرگ» قلمداد می گردد. با توجیه دوم به معترضین به نشست فرمایشی برلین حمله می شود، «جامعۀ مدنی» و «گفتگوی تمدن ها» از زبان ها نمی افتد، و «شركت گسترده» در انتخابات صدها مبلّغ پیدا می كند. با بهانۀ سوم فیلم هر فیلمساز، كتاب هر نویسنده و شاعر، تعزیۀ هر بازیگر، نغمۀ هر آوازخوان و عكس هر عكاسی كه از طرف رژیم جمهوری اسلامی به خارج گسیل شود بر تخم چشم تبعیدیان جا می گیرد.

خیر! نه منافع ملی ما كمترین وجه اشتراكی با منافع دولت آخوندی دارد و نه موجه جلوه دادن اعمال جمهوری اسلامی نشانی از دمكراسی و بالأخره فرهنگ و هنر حتماً از مقولۀ برنج دم سیاه و خربزه شمامه نیست كه اگر از داخل بیاید عطر و طعم بهتری داشته باشد.

این نحوۀ رفتار این تصور را ایجاد می كند كه ما به جای اینكه در اینجا به تفاهمی برسیم تا با سردمداران رژیم مذهبی مبارزه كنیم ظاهراً با آنها به تفاهم رسیده ایم و با خودمان در حال مبارزه ایم و متأسفانه به این گمان قوت می بخشد كه گرچه ما خود از قفس پریده ایم ولی ذهن هامان هنوز اسیر قفس مانده است.

در یكی از نشریات فارسی زبان چاپ انگلستان دیدم كه از یكی از انشا نویسان فلسفی كه برای تمّدد اعصاب جواز كامل دارد كه هر چند صباحی به این طرف ها بیاید و با نشریات بلاد كفر هم به مصاحبه بنشیند به عنوان دانشمند بزرگ و عالم دهر سخن رفته بود و برگردان مصاحبۀ آبكیش با یكی از نشریات فرانسه زبان با آب و تاب در آنجا منعكس شده بود، بدون كمترین اشاره ای به ساخت و پاخت های این شخص با حكومت اسلامی.  از دو نفر از بازیگران قدیمی فیلم و سینما (هر دو ساكن امریكا) در یك برنامۀ تلویزیونی شنیدم كه حسرت بازی در فیلم دختر مخملباف را دارند بدون آنكه به این نكته فكر كنند كه امثال مخملباف ها آنها را از كار و زندگی ساقط كرده اند. اخیراً عده ای با یكی از مأموران اطلاعاتی ملایان با لحن گله گزاری دوستانه باب مكاتبه گشوده اند بدون در نظر گرفتن اینكه این موجود قبل از آنكه هدف تیر جبهۀ رقیب قرار بگیرد خود از صادر كنندگان فرمان های قتل و اعدام بوده است. بر زبان و قلم تبعیدیان عبدالكریم سروش و حسینعلی منتظری شده اند اسطوره های مقاومت روشنفكری(!) بدون توجه به اینكه اولی جیب لیبرال ها را برای عرضۀ افكار اسلامیش زده است و تصفیه كنندۀ دانشگاه های ایران است و دومی هم آوازۀ كم شعوریش بلند است و هم آخوند پایه گزار جمهوری اسلامی است.

آنقدر ارزش های داخل جمهوری اسلامی مدّ نظر است كه نه فقط آن یك مشت عمامه به سر و بی عمامه ای كه در گیر كشمكش های جناحی هستند به عنوان اپوزیسیون واقعی به همه عرضه می شوند بلكه اپوزیسیون خارجی را هم در لباس چند روزنامه نویس و شاعر دست پنجم، بعد از سال ها همكاری صمیمانۀ این آقایان با آن نظام، از داخل وارد می كنند. و محض سرگرمی، در عمود و افق جدولی در روزنامه ای (چاپ لوس انجلس و مدعی مخالفت با دخالت مذهب در زندگی روزمرۀ مردم) این سؤالات درج است: «از صفات حضرت حق»، «جملۀ قرآنی»، «از شهدای صدر اسلام»، «مادر حضرت اسحق»، « سنگسار شده»، «نماز به موقع»، «شهر زیارتی عراق»، «از یاران با وفای رسول خدا»، «آزاد مرد كربلا»، «ملحد»، و «دین برتر» (كه جوابش البته اسلام است!) از: «انفاق در راه مرده» و «منفورترین خلیفۀ اموی» و «آهنگر و مادر و دست و دریا» كه همه مترادف های عربی طلب می كند و بوی كافور مذهبی می دهد هم صرف نظر می كنیم و موضوع را با این اشاره ختم كه تمام این اصطلاحات با همین كلمات در جداول نشریات چاپ جمهوری اسلامی مكرر می آید.

گرچه این نكات همه به یك میزان حائز اهمیت نیست، ولی جملگی نشان از این دارد كه ما قربانیان نظام ملایی با مفاهیم دژخیمانمان می اندیشیم، با واژگان آنان سخن می گوییم و از دریچۀ چشم ایشان به اطراف می نگریم. … یعنی به شكست معترفیم، تسلیم شده ایم و به خود خیانت كرده ایم.

آنها كه نمی خواهند چنین باشد جز این كنند.

از رشته مقالاتی که از سپتامبر ٢٠٠١ تا اواسط ٢٠٠٢ در نشریات فارسی زبان برون مرز منتشر شده است.